یکباره متوجه خط سیاه و طولانی روی زمین شدمگفتم این

🌾یکباره متوجه خط سیاه و طولانی روی زمین شدم.....گفتم: این خط چیه؟
گفت: گفت پایت را این طرف خط بگذاری برزخ شما شروع میشود.
با خودم گفتم: چه جالب.

🌾 از دور متوجه باغی بزرگ و سرسبز در دور دستها و آن سوی خط شدم. هر چه دقت می کردم، بیشتر از قبل طراوت و سرسبزی اش را حس میکردم. هر چی بیشتر دقیق میشدم، نعمت های بیشتری را می دیدم.

🌾دیگر دل توی دلم نبود. هر کس هم بجای من بود بسوی آن بهشت زیبا میدوید. اصلاً جای ماندن نبود. به جوان همراه خود گفتم: من نمیخوام به دنیا برگردم. من رفتم. بعد پایم را آنسوی خط گذاشتم و دویدم.. تمام فکر و ذهن من آنجا بود.

🌾هنوز چند قدمی بسمت بهشت نرفته بودم که ناخودآگاه برگشتم! انگار نمی توانستم بروم!؟
دیدم کنار یک پیرمرد بسیار ضعیف قرار گرفتم. به من گفتند: شما تنها نمی توانی بروی. این پیرمرد همراه شماست.
گفتم اینکه نمی تواند راه برود ، الان میمیره.

🌾لبخندی به من زد و گفت: این پیرمرد اعمال صالح توست که از تو جدا نخواهد شد. .....
زدم توی سرم. پس کی بود میگفت: دلت پاک باشه؟!!!.... نماز چیه؟!.... ثواب چیه؟!...
#بازگشت #تجربه_پس_از_مرگ #بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#خاص #جذاب #خلاقیت #هنر #خلاقانه #ایده
دیدگاه ها (۱)

🌾سپس او به من گفت: بیا با هم در عالم برزخ گردش کنیم تا مطالب...

🌾 تجربیات پس از مرگ مانند فانوسی در مسیر تاریک دنیا قرار میگ...

🌾حالا مایِلی یک نمونه از لذتهایی را که تو نمیتوانی احساس کنی...

🌾شبی در عالم خواب یکی از دوستان شهیدم بنام سعید که در عملیات...

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

You must love me..... P2

السلام علیک یاامام انس وجن ع

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط