به تو که فکر می کنم

به تو که فکر می کنم
دلم
برگ برگ می ریزد
به اتفاق هم آغوشی تنهایی و دستانت
به تو که فکر می کنم
درگیر می شوم
دلگیر می شوم
به گم شدن ، تنهایی یک کوه
در انبوه مه آلود چشمانت
به پرنده ای سرخ
که در سینه ام
عطر رویای با تو بودن را
آرام می شکند
و به عزیمت دلم
که در عصمت تجزیه ی انگشتانم
عظمت رحلت خاک را
در تنفس گرفته ی باد
بدرقه می کند
تا در انتهای تاریخ چشمانت
نشستن ماه را به خسوف بکشانی
هنوز هم ساقه ها ی خشکیده چشمانت
قانون جاوادنه ی
سکوت و عشق اند
هنوز هم ....همچنان
زمان
پیکر زندگی را
بی صدا قدم می زند .
دیدگاه ها (۱)

چه بی تابانهسالها در انتظارت بودم عشق در من تمام شدوقتی که ...

هرچه گریستمنه از اشکهایم گیاهی روییدنه غمی کم شدفکر کن چه شب...

یک بوسهیک هم آغوشییک نوازش دلبرانهبرای تو کم است !تو را باید...

سلام دوستان لطفا حمایت کنید پیج قبلیش از دس دادhttp://wisgoo...

میدونستی برات میمیرم میدونستی مال منی

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط