وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و پارت اول
وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت اول)
از زبان ا/ت
امروز قراره با دوستم لونا برم بار اون دوست پسرش یه مافیاست و من از همین میترسم ولی نمیخوام بخاطر اینجور چیزا دوستمون رو خرابش کنم آماده شده بودم که بریم لونا گفت منتظرش بمونم تا بیاد که دیدم گوشیم زنگ خورد لونا بود پس فهمیدم رسیده بلند شدم و رفتم کفشامو بپوشم و گوشیم رو جواب دادم...
ا/ت: الو
لونا:زودباش بیا پایین
ا/ت:الان میام
لونا:راستی دوست پسرمم هست اون زودتر رفته
ا/ت:چییی؟؟؟
لونا:عهههه خفه شو دیگه نمیتونستم بگم نیا بدو بیا پایین
ا/ت:آیشششش لونا خدا بگم چیکارت کنهههههه
لونا:بدو بیااااا دیگه عهههههه
ا/ت:اومدم
گوشی رو قطع کردم و خیلی سریع کفشامو پوشیدم رفتم پایین لونا رو دیدم که داشت میخندید سوار ماشین شدم
ا/ت:زهرمار بیشعور چرا بهم نگفتی اونم هست
لونا:یهویی گفت میاد
ا/ت:آههههه بدو راه بیوفت
لونا:باشه..
(چند مین بعد)
رسیدم از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل بار که یهو لونا دوست پسرش یعنی تهیونگ رو دید و رفت سمتش و بوسیدش اَه حال بهم زنا عوققق...
همونجا نشسته بودمو داشتم نوشیدنیمو میخوردم که یه پسره ی خوشگل به چشمم خورد همونطور که داشتم نگاش میکردم لونا زد به دستم و گفت..
لونا: الهی عاشق شدی؟
ا/ت:آیششش لونا خفه شو چرا نمیری پیش دوست پسرت؟
لونا:پس شدی(باخنده)
ا/ت: کی هست حالا...
لونا:دست راست تهیونگه و مثل داداششه
تا اینو گفت نوشیدنی پرید تو گلوم و باعث شد سرفه کنم
لونا:آروم بااااشششش چیشدی(خنده)
ا/ت:واقعااااا؟؟؟؟
لونا:آره
ا/ت:خیلی خوشگله...
از زبان جیمین:داشتم با تهیونگ حرف میزدم که صدای سرفه یه دختر از توی اون شلوغی و صدای زیاد توجه ام رو جلب کرد بهش نگاه کردم دیدم یه دختر خیلی کیوت و خوشگل اونجاست از که داره از شدت سرفه خفه میشه از کیوتیش لبخندی زدم که نگاهای تهیونگ رو روی خودم حس کردم از توی چشماش میتونستم بخونم که چی میخواد بگه برای همین گفتم
جیمین:کیوته خب
تهیونگ:عجب
جیمین:دوست لوناست؟
تهیونگ:آره
جیمین: اوه
دیگه بهش نگاه نکردم و به صحبت با بقیه ادامه دادم...
*پایان پارت اول*
❌کپی ممنوع ❌
شرط برای پارت بعدی 15 تا کامنت_20 تا لایک
از زبان ا/ت
امروز قراره با دوستم لونا برم بار اون دوست پسرش یه مافیاست و من از همین میترسم ولی نمیخوام بخاطر اینجور چیزا دوستمون رو خرابش کنم آماده شده بودم که بریم لونا گفت منتظرش بمونم تا بیاد که دیدم گوشیم زنگ خورد لونا بود پس فهمیدم رسیده بلند شدم و رفتم کفشامو بپوشم و گوشیم رو جواب دادم...
ا/ت: الو
لونا:زودباش بیا پایین
ا/ت:الان میام
لونا:راستی دوست پسرمم هست اون زودتر رفته
ا/ت:چییی؟؟؟
لونا:عهههه خفه شو دیگه نمیتونستم بگم نیا بدو بیا پایین
ا/ت:آیشششش لونا خدا بگم چیکارت کنهههههه
لونا:بدو بیااااا دیگه عهههههه
ا/ت:اومدم
گوشی رو قطع کردم و خیلی سریع کفشامو پوشیدم رفتم پایین لونا رو دیدم که داشت میخندید سوار ماشین شدم
ا/ت:زهرمار بیشعور چرا بهم نگفتی اونم هست
لونا:یهویی گفت میاد
ا/ت:آههههه بدو راه بیوفت
لونا:باشه..
(چند مین بعد)
رسیدم از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل بار که یهو لونا دوست پسرش یعنی تهیونگ رو دید و رفت سمتش و بوسیدش اَه حال بهم زنا عوققق...
همونجا نشسته بودمو داشتم نوشیدنیمو میخوردم که یه پسره ی خوشگل به چشمم خورد همونطور که داشتم نگاش میکردم لونا زد به دستم و گفت..
لونا: الهی عاشق شدی؟
ا/ت:آیششش لونا خفه شو چرا نمیری پیش دوست پسرت؟
لونا:پس شدی(باخنده)
ا/ت: کی هست حالا...
لونا:دست راست تهیونگه و مثل داداششه
تا اینو گفت نوشیدنی پرید تو گلوم و باعث شد سرفه کنم
لونا:آروم بااااشششش چیشدی(خنده)
ا/ت:واقعااااا؟؟؟؟
لونا:آره
ا/ت:خیلی خوشگله...
از زبان جیمین:داشتم با تهیونگ حرف میزدم که صدای سرفه یه دختر از توی اون شلوغی و صدای زیاد توجه ام رو جلب کرد بهش نگاه کردم دیدم یه دختر خیلی کیوت و خوشگل اونجاست از که داره از شدت سرفه خفه میشه از کیوتیش لبخندی زدم که نگاهای تهیونگ رو روی خودم حس کردم از توی چشماش میتونستم بخونم که چی میخواد بگه برای همین گفتم
جیمین:کیوته خب
تهیونگ:عجب
جیمین:دوست لوناست؟
تهیونگ:آره
جیمین: اوه
دیگه بهش نگاه نکردم و به صحبت با بقیه ادامه دادم...
*پایان پارت اول*
❌کپی ممنوع ❌
شرط برای پارت بعدی 15 تا کامنت_20 تا لایک
- ۸.۸k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط