پارت

پارت 41

ویو ته *

دیروز مینا خیلی داد و بیداد کرد ک باعث شد بیهوش بشه آوردمش خونه استراحت کنه امروز قراره مادرش دفن بشه رفتم تو اتاق دیدم نیس چراغ حموم روشنه لباسامو در آوردم رفتم حموم و پیشش داشتم دوش میگرفتم از شونه های لرزونش میتونستم بفهمم داره بازم گریه میکنه سریع ی آب تنی کزد و رفت بیرون ...

تهیونگ: لعنتیی هنوزم نمیتونم ناراحتیتو تحمل کنم .. چشم این دختر چیه که فقط خیسه هیچوقت خشک نیس باعث میسه قلبمم درد بگیرهه لعنت بهت میناا!


منم سریع دوش گرفتم و رفتم لباس پوشیدم دیدم تو آشپزخونه داره صبحونه میخوره رفتم نشستم جلوش که با چشمای قرمزش نگام کرد ..

مینا: میخوری برات لقمه بگیرمم؟!

تهیونگ: هوم

مینا: بیا..

تهیونگ: من میرم ماشین رو روشن کنم تو هم کم کم بیا پایین ..

مینا: باش..


بعد از تهیونگ بلند شدم که سر گیجه و حالت تهو یهو اومد سراغمم یکم نفس عمیق کشیدم تا حالم بهتر شه شاید به خاطر اینه ک زیاد گریه کردم و ضعیف شدم...

تهیونگ: مینا .. حالت خوبه ؟!

مینا: عا... عاره خوبم فقط سرم گیج رفت

تهیونگ: باش .. بیا بریم ..


قبرستون **

ویو ته

بعد از اینکه مادرشو دفن کردن حواسم به مینا بود ..
دیدگاه ها (۰)

پارت 42ویو ته بعد از اینکه مادرشو دفن کردن حواسم به مینا بود...

پارت 43تهیونگ: خیلی خوب رسیدیمم ..مینا: بیمارستان چرا اومدی؟...

پارت 40ویو ته مینا این دست و اون دست کرد و بلخره رفت داخل و ...

پارت 39بیمارستان**مینا: حالش چطوره؟!(گریه)دکتر: حالش وخیمه ف...

پارت ۲۴ فیک دور اما آشنا

پارت ۹ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط