عروسکم
پارت : ۱۸
نویسنده : هیچ حرفی ندارم 🐢
ویو تهیونگ :
تمام وجودم اکلیلی شده بود
حدودا ۵ دقیقه لبامون روی هم قرار داشت دیوانه شده بودم از عطر و بوش طمع لباش و نفساش ...
ویو جنی :
خون به مغزم نمیرسید داشتم لذت تمام رو میبردم
ویو ته :
داشتم لذت میبردم که جنی لباشو از لبام جدا کرد و همراه با نفس نفساش با چشای گربه ایش به چشام نگاه میکرد
ویو جنی :
تمام وزنم روی دستام بود تهیونگم بازو هامو گرفته بود داشتم خفه میشدم مگرنه ادامه میدادم
راوی : جنی یه دفعه به خودش امد و از روی تهیونگ خیلی خیلی سریع بلند شد و یکم از تهیونگ دور شد،تهیونگ هم به دستاش تکیه داد
جنی : بیا هر اتفاقی که افتاده رو فراموش کنیم
راوی : تهیونگ شیر توت فرنگی جنی رو میزاره رو میز جنی،بعد دستای نرم جنی رو میگیره تو دستاش جنی جنی سرشو میندازه پایین به پاهای تهیونگ که هر ثانیه بیشتر به جنی نزدیک میشد نگاه میکرد با هر قدم ریزی که تهیونگ سمت جنی میومد جنی یه قدم به عقب میرفته که یهو تهیونگ وایستاد و ...
ته : تو اگه بگی فراموش کن فراموش میکنم،اگه بگی ادامه بده ادامه میدم، ولی هیچ وقت نباید بخوای ازت دور شم( با لحن ارم و احساسی و دپ و زمزمه)
راوی : جنی سرشو بالا اورد و توی چشمای تهیونگ با بغض نگاه کرد
جنی : پس ازت میخوام دستامو ول کنی
راوی : تهیونگ دستای جنی رو ول کرد و رفت سر جاش نشست، جنی هم همینطور
پیش جینسو :
ویو جین :
برای هشتمین بار لبای عشقمو خوردم و دیگه داشتم خفه میشدم لبامو از لباش جدا کرد جیسو بلا فاصله شروع به سلفه کردن کرد
جین : حالت خوبه ؟
جیسو : اره ،؛،ولی فکنم دیگه بسه
جین : فکر نکن
راوی : جین امد سمت لبای جیسو که جیسو با دستش جین و هل داد ( اروم)
جین : چیشده ملکه
جیسو : میخوای نیومده حامله شم ، ادامه نده 💮
نویسنده : حالا چه الان چه فردا بلاخره این جینی که من دیدم تورو به ... میده 🐨
جین : میای شب بریم بیرون
جیسو : نهمیدونم باید دخترا رو اوکی کنم و..( نفس نفس زنان)
راوی : جین نذاشت جیسو حرفشو ادامه بده و انگشتشو گذاشت روی لبای جیسو
نویسنده : صلوات بلند ختم کنید🦆
ویو جیسو : از کارش خندم گرفت
جین : بگو میای
جیسو : میام ( با لبخند )
جین : پس ادرسو برات میفرستم
جیسو : باشه ، من دارم میرم کلاس یه دقیقه دیگه زنگ میخوره
جین : پس شب میبینمت
جیسو : منتظرم
نویسنده : 🦝🐃🦬
راوی : خلاصه،زنگ تفریح بعدی کاری به کار هم نداشتن تا اینکه
ویو جیمین : داشتم تو حیاط عین خیارچه میچرخیدم که رزی رو دیدم که روی زمین نشسته و داره تو دفترش نقاشی میکنه نشستم کنارش
جیمین : چیکار میکنی
سریع دفترشو بست
رزی : هیچی
دفترشو به زور گرفتم و با ...
نویسنده : هیچ حرفی ندارم 🐢
ویو تهیونگ :
تمام وجودم اکلیلی شده بود
حدودا ۵ دقیقه لبامون روی هم قرار داشت دیوانه شده بودم از عطر و بوش طمع لباش و نفساش ...
ویو جنی :
خون به مغزم نمیرسید داشتم لذت تمام رو میبردم
ویو ته :
داشتم لذت میبردم که جنی لباشو از لبام جدا کرد و همراه با نفس نفساش با چشای گربه ایش به چشام نگاه میکرد
ویو جنی :
تمام وزنم روی دستام بود تهیونگم بازو هامو گرفته بود داشتم خفه میشدم مگرنه ادامه میدادم
راوی : جنی یه دفعه به خودش امد و از روی تهیونگ خیلی خیلی سریع بلند شد و یکم از تهیونگ دور شد،تهیونگ هم به دستاش تکیه داد
جنی : بیا هر اتفاقی که افتاده رو فراموش کنیم
راوی : تهیونگ شیر توت فرنگی جنی رو میزاره رو میز جنی،بعد دستای نرم جنی رو میگیره تو دستاش جنی جنی سرشو میندازه پایین به پاهای تهیونگ که هر ثانیه بیشتر به جنی نزدیک میشد نگاه میکرد با هر قدم ریزی که تهیونگ سمت جنی میومد جنی یه قدم به عقب میرفته که یهو تهیونگ وایستاد و ...
ته : تو اگه بگی فراموش کن فراموش میکنم،اگه بگی ادامه بده ادامه میدم، ولی هیچ وقت نباید بخوای ازت دور شم( با لحن ارم و احساسی و دپ و زمزمه)
راوی : جنی سرشو بالا اورد و توی چشمای تهیونگ با بغض نگاه کرد
جنی : پس ازت میخوام دستامو ول کنی
راوی : تهیونگ دستای جنی رو ول کرد و رفت سر جاش نشست، جنی هم همینطور
پیش جینسو :
ویو جین :
برای هشتمین بار لبای عشقمو خوردم و دیگه داشتم خفه میشدم لبامو از لباش جدا کرد جیسو بلا فاصله شروع به سلفه کردن کرد
جین : حالت خوبه ؟
جیسو : اره ،؛،ولی فکنم دیگه بسه
جین : فکر نکن
راوی : جین امد سمت لبای جیسو که جیسو با دستش جین و هل داد ( اروم)
جین : چیشده ملکه
جیسو : میخوای نیومده حامله شم ، ادامه نده 💮
نویسنده : حالا چه الان چه فردا بلاخره این جینی که من دیدم تورو به ... میده 🐨
جین : میای شب بریم بیرون
جیسو : نهمیدونم باید دخترا رو اوکی کنم و..( نفس نفس زنان)
راوی : جین نذاشت جیسو حرفشو ادامه بده و انگشتشو گذاشت روی لبای جیسو
نویسنده : صلوات بلند ختم کنید🦆
ویو جیسو : از کارش خندم گرفت
جین : بگو میای
جیسو : میام ( با لبخند )
جین : پس ادرسو برات میفرستم
جیسو : باشه ، من دارم میرم کلاس یه دقیقه دیگه زنگ میخوره
جین : پس شب میبینمت
جیسو : منتظرم
نویسنده : 🦝🐃🦬
راوی : خلاصه،زنگ تفریح بعدی کاری به کار هم نداشتن تا اینکه
ویو جیمین : داشتم تو حیاط عین خیارچه میچرخیدم که رزی رو دیدم که روی زمین نشسته و داره تو دفترش نقاشی میکنه نشستم کنارش
جیمین : چیکار میکنی
سریع دفترشو بست
رزی : هیچی
دفترشو به زور گرفتم و با ...
- ۲.۰k
- ۰۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط