آهای پاییز نالوتی
آهای پاییز نالوتی...!
خرمالوها را که، کال و گس به زمین پرتاب کردی!
باران را که پشت ابرها، حبس نمودی!
حالا هم این سوزِ عُنُق را، مثل بختک،به جانِمان انداختی...
معلوم است چه میخواهی، از ما تنگدلان...
تو را به جانِ آذرَت،
دست بَر دار، از این آزارِ بیوقفه...!
کمی نرمدل باش..!
ناسلامتی یلدایَت در راه است،با یک بغل عاشقانهی دلرُبا...
خجالت دارد،این همه بیرحمی....
به خودت بگیر پاییزِ بیمروت...!!!
خرمالوها را که، کال و گس به زمین پرتاب کردی!
باران را که پشت ابرها، حبس نمودی!
حالا هم این سوزِ عُنُق را، مثل بختک،به جانِمان انداختی...
معلوم است چه میخواهی، از ما تنگدلان...
تو را به جانِ آذرَت،
دست بَر دار، از این آزارِ بیوقفه...!
کمی نرمدل باش..!
ناسلامتی یلدایَت در راه است،با یک بغل عاشقانهی دلرُبا...
خجالت دارد،این همه بیرحمی....
به خودت بگیر پاییزِ بیمروت...!!!
- ۸۱۴
- ۲۰ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط