ماجرای روزه داری شهید همت در پادگان دوران طاغوت

ماجرای روزه داری شهید همت در پادگان دوران طاغوت

🔹️محمدابراهیم از اینکه شرایط روزه داری در پادگان مهیا نبود ناراحت بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه. ماه رمضان آمده بود و او هم بی سرو صدا گفته بود:
«هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری‌اش بامن.»

🔹️ولی يك هفته نشده، خبر به گوش سرلشكر ناجی رسيد. او هم سرِضرب، خودش را رسانده بود. دستور داد همه‌ سربازها به خط شوند و بعد يكی يک ليـوان آب به خوردشان داده بود كه: « سربازها را چه به روزه گرفتن! »

🔹️حالا ابراهيم، بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت؛ برگشته بود آشپزخانه..... او هم با چند نفر ديگه، كف آشپـزخونه رو تميز شستند و با روغـن، موزاييك‌ها را حسابی برق انداختند و بعد منتظر شدند و خداخدا كردند سرلشكر ناجی یه سر بیاد آشپزخونه...

🔹️اتفاقـاً ناجی اومـد و جلوی درگاه ايستاد؛ نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشت داخل؛ تا ته آشپزخونه چنان رو زمین سُرخورد كه مستقیم كارش به بيمارستان كشيد. پای سـرلشكر شكسته بود و می‌بايـست
چنـد صباحی توی بيمارستان می‌ماند.

✅️بچه‌ها هم با خيال راحت تا آخر ماه رمضان روزه گرفتند.
دیدگاه ها (۰)

اخرین سحر سال ۱۴۰۲هم داره تموم میشه

حلال کنید اگر در سالی که گذشت عمدا با سهوا

سه شنبه متعلق به امام زمان(عج)

دوشنبه های امام حسنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط