دلبری دل بسته بود اما دلش با ما نبود
دلبری دل بسته بود اما دلش با ما نبود
قلب سردی بود درجان دلش گرما نبود
یکدلیها مینمود و ادعایی داشت،لیک
یک دلی ها بود ، اما با دلم اصلا نبود
تک زلیخایی که با یوسف ترین عاشقم،
پیرهن ها میدرید اما دلش ،شیدا نبود
آه ،واویلا دلم را سخت مجنون کرده بود
گر چه لیلا بود ، اما ، آه ه ه واویلا نبود
چشم او دریایی و چشم و دلم دریاترین
در قیاس اشک هایم وسعت دریا نبود
هفت شهر عشق را در طالعم گشتم، ولی
حیف در پسکوچه تقدیر من پیدا نبود
آه ای غم های زرد و خشک ایام خزان ؟
درد و داغ هیچ عشقی این قدر یلدا نبود
قلب سردی بود درجان دلش گرما نبود
یکدلیها مینمود و ادعایی داشت،لیک
یک دلی ها بود ، اما با دلم اصلا نبود
تک زلیخایی که با یوسف ترین عاشقم،
پیرهن ها میدرید اما دلش ،شیدا نبود
آه ،واویلا دلم را سخت مجنون کرده بود
گر چه لیلا بود ، اما ، آه ه ه واویلا نبود
چشم او دریایی و چشم و دلم دریاترین
در قیاس اشک هایم وسعت دریا نبود
هفت شهر عشق را در طالعم گشتم، ولی
حیف در پسکوچه تقدیر من پیدا نبود
آه ای غم های زرد و خشک ایام خزان ؟
درد و داغ هیچ عشقی این قدر یلدا نبود
- ۵۷
- ۰۵ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط