بازمانده

بازمانده
ادامه پارت ۱۵

اجزائی صورتش، راستش از نگاه کردن بهش سیر نمیشم.
با کم آوردن نفس آروم عقب رفت ولی دستاش هنوزم دوری مچم بود.
تهیونگ:اگه بهم حس نداری چرا مانع نشدی!؟
لبام بهم قفل شده بودن، ضربان قلبم بالا رفته بود، نمیتونستم تمرکز کنم، درک کردن موقعیت اونم بعد از اتفاق که افتاده بود برام سخت بود، من اولین قدم خیانت رو برداشته بودم.
تهیونگ:میدونم یوری، می‌دونم... ولی قول میدم بدون ناراحت کردن جونگ‌کوک تورو مال خودم میکنم، قول میدم..
دستام رو ول کرد و عقب‌تر رفت، درست‌ترین کار ترک کردن اونجا بود.
سریع وارد اتاق شدم و درو قفل کرد، به در تکیه زدم، و آروم آروم پایین نشستم، این چی بود. چرا باید این اتفاق بیوفته، نباید میذاشتم...باید پسش می‌زدم، منِ که همیشه کوک رو پس می‌زدم الان گذاشتم این منو ببوسه...لعنتش کنن.
مین‌جی:اونی!
سرم رو بالا آوردم، مین‌جی آخر راهرو ايستاده بود و نگاهم میکرد، رو لباش لبخندی زیبای نشسته بود.
مین‌جی:اینجا آب هست.
بالا پایین می‌پرید و می‌گفت:میتونم دوش بگیرم.
شادی از سر و پاش می‌بارید، بلند شدم و سمتش رفتم روبروش زمین نشستم و با همون ذوق که داشت گفتم:پس آماده‌ای دوش بگیرم.
لپاش رو باد کرد سر بالا پایین کرد.
یوری:بیا بریم...
غم‌هامون رو فراموش کرده بودیم، شاید چون هرروز تجربه جدیدی داشتیم وقت برای فکر به اتفاقات گذشته نبود...تو این دنیا ما خودمون رو پیدا کردیم، خود واقعی، یه ترسو، و یا شایدم شجاع، یه احمق پست، و یا مهربون باهوش، شاید یه خودخواه و یا شاید یه بخشنده، بخش جدیدی از زندگی‌مون رو متفاوت زندگی می‌کردیم، تازه عاقل شده بودیم، ولی دیر شده بود، ما فقط حسرت گذشته رو به همراه داشتیم، ما نمیدونستیم اگه قدم بعدی رو برداریم قراره پامون روی چی بیاد، ولی مجبور به برداشتنش بودیم...برای یه آینده نامعلوم، باید تلاش می‌کردیم..

کوک ویو

نامجون:تا شب رو اینجا باید بمونی، باید سِرُم تموم بشه.
حرفش منو از افکارم بیرون آورد، تو یه چادر قرار داشتیم، دوطرف به تعداد پنج تخت وجود داشت... یه میز و یه صندلی که متعلق پزشک درمانگاه بود، جز من سه مریض دیگه که همشون میانگین سن‌شون بالا از ۵۰ بود، تو درمانگاه بود.
جونگ‌کوک:باشه، ممنون
نامجون:تهیونگ رو از کجا می‌شناسی.
جونگ‌کوک:فرمانده کیم...تو یه موقعیت اضطراری باهم آشنا شدیم.
نامجون:میتونم بپرسم شغل‌ شما چی بوده؟
جونگ‌کوک:دانشجو، و البته بوکس کار می‌کردم.
نامجون:خب ما اینجا قوانین خود رو داریم، و از اونجایی که تو تهیونگ، و یوری جوونین، باید وارد یکی از بخش‌های اینجا بشین، مث تیم جستجو، و یا زراعت، و یا میتونین با جین تو آموزش‌ها کمک کنین....
غلط املایی بود معذرت 🤍🎀
دیدگاه ها (۳)

بازمانده ادامه پارت ۱۵بخش‌های اینجا بشین، مث تیم جستجو، و یا...

بازمانده ادامه پارت ۱۵ جین:مردم اردوگاه همه وحشت‌زده شدن...

بازمانده ادامه پارت ۱۵چهار ساختمان که نزدیک هم قرار داشتن و ...

بازمانده ادامه پارت ۱۵اولین چیزی که دیدم، انسان‌ها بود، شلوغ...

black flower(p,224)

پارت : ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط