بلند شدم دیدم تو یه اتاق بزرگم بغل تختم یه دست لباس بود پ
بلند شدم دیدم تو یه اتاق بزرگم بغل تختم یه دست لباس بود پاشدم اونها رو با لباس مدرسم عوض کردم و در رو باز کردم یهو دیدم یه خدمتکار گفت
خدمتکار: هانم لی بیدار شدید بفرمایید پایین آقای جئون منتظرتونن
ات: چی جونگ کوک یاخدا من دارم خواب میبینم زنش شدم نه امک..
جونگ کوک: هی مگه من مغز خر خوردم تورو بگیرم
ات:یاااااا زهر ترک شدم
بعدم از خداتم باشه
ولی من قبول نمی کنم
جونگ کوک : کی خاست از تو خاستگاری کنه حالا
ات: راستی چرا من اینجام؟؟
جونگ کوک: هیچی از خواب بیدار نمی شدی منم آدرس خونتو بلد نبودم آوردمت اینجا
ات:اه اوکی من برم دیگه
جونگ کوک: نه وایستا شام باهم بریم بیرون؟؟
ات: من با تو بریم بیرون تب داری ؟
♧جونگ کوک♧
وای خدا قلبم داره با سرعت هزار میزنه دسش رو گذاشت رو پیشونیم و بهم گفت تب داری ؟
جونگ کوک: نه ندارم بیا بریم بیرون
ات: چرا من باید با تو بیام بیرون
جونگ کوک: تو بیا به اونش کار نداشته باش
خیلی فرصت خوبیه کخ به بابام به عنوان دوست دخترم معرفیش کنم
》بابای جونگ کوک همش میگه جونگ کوک دوست دخترش رو بیاره خونش چو ن فک میکنه کوک دوست دختر داره و گفته که امشب حتما باید باشه دختر بره خونش》
جونگ کوک : ات میشه لطفا امشب جلو بابام تو مهمونی دوست دخترم باشی تورخدا
ات: چییییییی !! (داد)
جونگ کوک : میدونم عجیبه ولی خب بازم تورخدا اگه با یه دختر نرم بدبخت میشم
بعدم تو به من بدهکاری
ات: صرفا چون بهت بدهکارم میام ها پرو نشی
جونگ کوک : مرسی
...
خدمتکار: هانم لی بیدار شدید بفرمایید پایین آقای جئون منتظرتونن
ات: چی جونگ کوک یاخدا من دارم خواب میبینم زنش شدم نه امک..
جونگ کوک: هی مگه من مغز خر خوردم تورو بگیرم
ات:یاااااا زهر ترک شدم
بعدم از خداتم باشه
ولی من قبول نمی کنم
جونگ کوک : کی خاست از تو خاستگاری کنه حالا
ات: راستی چرا من اینجام؟؟
جونگ کوک: هیچی از خواب بیدار نمی شدی منم آدرس خونتو بلد نبودم آوردمت اینجا
ات:اه اوکی من برم دیگه
جونگ کوک: نه وایستا شام باهم بریم بیرون؟؟
ات: من با تو بریم بیرون تب داری ؟
♧جونگ کوک♧
وای خدا قلبم داره با سرعت هزار میزنه دسش رو گذاشت رو پیشونیم و بهم گفت تب داری ؟
جونگ کوک: نه ندارم بیا بریم بیرون
ات: چرا من باید با تو بیام بیرون
جونگ کوک: تو بیا به اونش کار نداشته باش
خیلی فرصت خوبیه کخ به بابام به عنوان دوست دخترم معرفیش کنم
》بابای جونگ کوک همش میگه جونگ کوک دوست دخترش رو بیاره خونش چو ن فک میکنه کوک دوست دختر داره و گفته که امشب حتما باید باشه دختر بره خونش》
جونگ کوک : ات میشه لطفا امشب جلو بابام تو مهمونی دوست دخترم باشی تورخدا
ات: چییییییی !! (داد)
جونگ کوک : میدونم عجیبه ولی خب بازم تورخدا اگه با یه دختر نرم بدبخت میشم
بعدم تو به من بدهکاری
ات: صرفا چون بهت بدهکارم میام ها پرو نشی
جونگ کوک : مرسی
...
- ۱۱.۶k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط