روز خوبی را آغاز کرده بودم

روز خوبی را آغاز کرده بودم...
خنده از لبهایم جم نمیخورد...
تا اینکه...
تا اینکه یه تشابه چهره ی لعنتی مرا ب کام مرگ کشاند الان چند ساعت است که میگذرد ولی من در چند ماه پیش خودم را جا گذاشته ام
به همین راحتی با نبودنت هم مرا به کام مرگ میکشانی هرچند ناخاسته...
ولی من باز هم از ته دل دوستت دارم عشق اوله دوست داشتنیه من:)
دیدگاه ها (۱)

من؟ آدم جا ماندنم . جا ماندن توی زمان، توی خاطره ها...روز‌ها...

وقتی عینکی شدم اولش حس میکردم یه چیزی مزاحممه همش یادم میرفت...

خسته ،خسته ی خسته شدم ، گفتم نمیخوامش ،دیگه تمومه فراموش میک...

آدم یه وقتا به چه چیزایی فک میکنه!مثلا دیشب داشتم فکر میکردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط