مادرم

‍ مادرم
که از روی لباس ها
تنهایی را می شست
و در زرده های تخم مرغ
به دنبال آفتاب بود
امروز ها کتاب می خواند
و من برای سلامتی اش نگرانم ...

ساسان شیبانی نژاد
دیدگاه ها (۸)

‌ مزرعه را ملخ ها جویدندما برای کلاغها مترسک ساختیم!و این بو...

when you need a hand....

در کودکی یکبار صدای روح را شنیدم; صدای مردانه ای که نجوا میک...

دشمنان من سه قسمند:گروهی قویتر،جماعتی هم‌وزن،و دسته‌ای ضعیف‌...

علیرغم تمام دلخوشی هایم مسلم شد  مرا نامهربانی های تو دیوانه...

پیراشکی پیتزایی

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط