رویای من p³
-ازت میخوام از این به بعد مستقل شی و بتونی رو پاهای خودت وایسی
+منظورتون چیه؟
-تو واقعا خیلی داری برای زندگیت تلاش میکنی.تو دانشگاه و انواع کلاس های آموزشی شرکت میکنی و درضمن استعداد زیادی تو عکاسی داری
+من برای این عکاسی میکنم چون دوست دارم و علاقمه و هیچ وقت اون رو کار خودم حساب نکردم پدر
-میدونم تو اون رو به عنوان کارت حساب نمیکنی اما بهتره دیگه جایی کار کنی و یاد بگیری رو پاهات وایسی
+کجا مثلا؟
-چرا نمیری گالری؟از میزبانا پذیرایی کن و خودتو معرفی کن
+پدر من هیچ وقت اونجا کار نمیکنم چرا یه عکاس باید خودش از میزبانا پذیرایی کنه؟
-چرا نکنه؟تازه اینجوری مستقل میشی دقیقا مادرت همینو میخواست
+فقط به خاطر مامان...
-ممنون دختر زرنگم
______
خوب قرار شد از چند روز دیگه برم تو اون گالری مسخره کار کنم و تا اونموقع باید تمرین کنم تا میزبانا رو فراری ندم
(صبح روز بعد)
از خواب بیدار شدم. یه دوش گرفتم و موهامو بستم و رفتم پایین
+سلام بابا
-سلام لیا بیا صبحونه بخور
بعد تموم کردن صبحونه بابا به طرز عجیبی یدفعه گفت: از امروز برو گالری
+ولی من گفتم چند روز دیگه
-ولی من میگم امروز
+ولی..
-یه لباس خوب بپوش
مجبور شدم که از امروز برم. رفتم بالا و یه پیرهن سفید با یه چیزی که روش بپوشمو انتخاب کردم. مام استایل مشکی با کلاه کپ مشکی رو ترجیح دادم و چتری هامو صاف کردم و زدم بیرون.
واقعا فکر نمیکردم همچین گالری ای باشه چه خفنه
رفتم تو
یه خانومی رو دیدم که معلوم بود از کارکنای اونجاست خودمو بهش معرفی کردم و ازش خواستم رئیس رو ببینم
-خانم کیم یون لطفا همینجا وایسین تا با آقای رئیس هماهنگ کنم
چند دقیقه ای گذشت و نیومد. منم رفتم عکسامو دیدم. حدودا ۱۰ دقیقه ای رو مشغول تماشا بودم که یهو یاد اون خانوم افتادم و سریع دویدم ولی کسی اونجا نبود.
یه آقایی اونجا بود که معلوم بود دنبال کسیه رفتم و صداش کردم وقتی برگشت..
+ع سلام شمایین!!ممنون بابت اون روز نزدیک بود بمیرم
-ع سلام خانم شما همونی که..
+من دنبال یه خانومی هستم
-منم همینطور! چطوره تا بیان اینجا رو نشونتون بدم؟ این عکس کار لیا کیم یونه اون با استعداده و بهم خبر دادن که امروز قراره بیاد دفترم اما نیومد منم اومدم پایین دنبالش بگردم
+ع شما رئیسین؟
-بله
خانم کارکن:(با عجله و نفس نفس) خانم کیم کجا بودین همه جا رو گشتم
-خانم کیم یون؟
+بله
-وایییی ببببخشید بفرمایید پذیرایی کنن...
+من برای استخدام اومدم اقای..
-جئون جونگ کوک
+خوب کوک تو
-ترجیح میدم بگین آقای کوک
+باشه آقای کوک من میخوام اینجا کار کنم
-مشکلی نیست دفترتون بالاست
+باشه (تو دلش درحالی که داره میره بالا)
از خود راضی فک میکنه کیه که میگه رسمی حرف بزنین بلد نیست با یه خانم صحبت کنه.چندششش
______
الان اینجا چیکار کنم؟ برم پایین؟ نه همینجا خوبه.
(صدای در اومد)
+بفرمایین
-خانم کیم یون
همون خانم کارکن بود
+بله
-قراره به مناسبت سالگرد افتتاحیه گالری با کارکنان و رئیس بریم یه تفریح کوتاه تو یه شهربازی شما ام مایلین بیاین؟
+خبر میدم
(هیچی نشده غرور گرفته لیا واسه خودش😂)
-بله
رفتم تو دفتر آقای کوک به قول خودش و درو باز کردم رفتم تو
-یاد ندادن در بزنین یه بار دیگه در بزنین بیاین تو!
+اصن تو کی هستی که انقد خودتو میگیری؟ ها؟ بلد نیستی با یه خانم درست حرف بزنی؟ این منم که باید خودمو بگیرم ن تو و حق دارم هر کاری..
-بفرمایین در بزنین این ادب شمارو میرسونه
+(زیر لب) رو مخ
تق تق
-بفرمایین
+اومدم بگم منم میام برای شهربازی
-بله پس بفرمایین بیرون
+بلد نیستی یه پذیرایی خشک و خالی هم بکنی؟
-خوب مگه حرفتون تموم نشد پس بفرمایید
+اصلا دوس دارم بمونم
-پس لطفا اون قفسه هارو مرتب کنین
+خیلی رو اعصابیییی من کلی کار دارم اصلا
تونستم پوزخندشو حس کنم قلبم داشت تند تند میزد نمیدونم برای چی...
خب من به شرطی که داده بودم عمل کردن حالا نوبت شماست 😊
شرط :
¹⁸: Like
Cament:¹²³
Fallower:¹³⁸
+منظورتون چیه؟
-تو واقعا خیلی داری برای زندگیت تلاش میکنی.تو دانشگاه و انواع کلاس های آموزشی شرکت میکنی و درضمن استعداد زیادی تو عکاسی داری
+من برای این عکاسی میکنم چون دوست دارم و علاقمه و هیچ وقت اون رو کار خودم حساب نکردم پدر
-میدونم تو اون رو به عنوان کارت حساب نمیکنی اما بهتره دیگه جایی کار کنی و یاد بگیری رو پاهات وایسی
+کجا مثلا؟
-چرا نمیری گالری؟از میزبانا پذیرایی کن و خودتو معرفی کن
+پدر من هیچ وقت اونجا کار نمیکنم چرا یه عکاس باید خودش از میزبانا پذیرایی کنه؟
-چرا نکنه؟تازه اینجوری مستقل میشی دقیقا مادرت همینو میخواست
+فقط به خاطر مامان...
-ممنون دختر زرنگم
______
خوب قرار شد از چند روز دیگه برم تو اون گالری مسخره کار کنم و تا اونموقع باید تمرین کنم تا میزبانا رو فراری ندم
(صبح روز بعد)
از خواب بیدار شدم. یه دوش گرفتم و موهامو بستم و رفتم پایین
+سلام بابا
-سلام لیا بیا صبحونه بخور
بعد تموم کردن صبحونه بابا به طرز عجیبی یدفعه گفت: از امروز برو گالری
+ولی من گفتم چند روز دیگه
-ولی من میگم امروز
+ولی..
-یه لباس خوب بپوش
مجبور شدم که از امروز برم. رفتم بالا و یه پیرهن سفید با یه چیزی که روش بپوشمو انتخاب کردم. مام استایل مشکی با کلاه کپ مشکی رو ترجیح دادم و چتری هامو صاف کردم و زدم بیرون.
واقعا فکر نمیکردم همچین گالری ای باشه چه خفنه
رفتم تو
یه خانومی رو دیدم که معلوم بود از کارکنای اونجاست خودمو بهش معرفی کردم و ازش خواستم رئیس رو ببینم
-خانم کیم یون لطفا همینجا وایسین تا با آقای رئیس هماهنگ کنم
چند دقیقه ای گذشت و نیومد. منم رفتم عکسامو دیدم. حدودا ۱۰ دقیقه ای رو مشغول تماشا بودم که یهو یاد اون خانوم افتادم و سریع دویدم ولی کسی اونجا نبود.
یه آقایی اونجا بود که معلوم بود دنبال کسیه رفتم و صداش کردم وقتی برگشت..
+ع سلام شمایین!!ممنون بابت اون روز نزدیک بود بمیرم
-ع سلام خانم شما همونی که..
+من دنبال یه خانومی هستم
-منم همینطور! چطوره تا بیان اینجا رو نشونتون بدم؟ این عکس کار لیا کیم یونه اون با استعداده و بهم خبر دادن که امروز قراره بیاد دفترم اما نیومد منم اومدم پایین دنبالش بگردم
+ع شما رئیسین؟
-بله
خانم کارکن:(با عجله و نفس نفس) خانم کیم کجا بودین همه جا رو گشتم
-خانم کیم یون؟
+بله
-وایییی ببببخشید بفرمایید پذیرایی کنن...
+من برای استخدام اومدم اقای..
-جئون جونگ کوک
+خوب کوک تو
-ترجیح میدم بگین آقای کوک
+باشه آقای کوک من میخوام اینجا کار کنم
-مشکلی نیست دفترتون بالاست
+باشه (تو دلش درحالی که داره میره بالا)
از خود راضی فک میکنه کیه که میگه رسمی حرف بزنین بلد نیست با یه خانم صحبت کنه.چندششش
______
الان اینجا چیکار کنم؟ برم پایین؟ نه همینجا خوبه.
(صدای در اومد)
+بفرمایین
-خانم کیم یون
همون خانم کارکن بود
+بله
-قراره به مناسبت سالگرد افتتاحیه گالری با کارکنان و رئیس بریم یه تفریح کوتاه تو یه شهربازی شما ام مایلین بیاین؟
+خبر میدم
(هیچی نشده غرور گرفته لیا واسه خودش😂)
-بله
رفتم تو دفتر آقای کوک به قول خودش و درو باز کردم رفتم تو
-یاد ندادن در بزنین یه بار دیگه در بزنین بیاین تو!
+اصن تو کی هستی که انقد خودتو میگیری؟ ها؟ بلد نیستی با یه خانم درست حرف بزنی؟ این منم که باید خودمو بگیرم ن تو و حق دارم هر کاری..
-بفرمایین در بزنین این ادب شمارو میرسونه
+(زیر لب) رو مخ
تق تق
-بفرمایین
+اومدم بگم منم میام برای شهربازی
-بله پس بفرمایین بیرون
+بلد نیستی یه پذیرایی خشک و خالی هم بکنی؟
-خوب مگه حرفتون تموم نشد پس بفرمایید
+اصلا دوس دارم بمونم
-پس لطفا اون قفسه هارو مرتب کنین
+خیلی رو اعصابیییی من کلی کار دارم اصلا
تونستم پوزخندشو حس کنم قلبم داشت تند تند میزد نمیدونم برای چی...
خب من به شرطی که داده بودم عمل کردن حالا نوبت شماست 😊
شرط :
¹⁸: Like
Cament:¹²³
Fallower:¹³⁸
- ۱۲.۰k
- ۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط