من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

ای باد تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده اضداد؟

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

مگذار که دندانزده غم شود ای دوست
این سیب که نا چیده به دامان تو افتاد
دیدگاه ها (۲)

آمدم تا روز محشر بوسه بارانت کنمآمدم در ملک احساسم سلیمانت ک...

سه شاخه گل براتون می فرستم ❣ یکی از طرف خداکه نگهدارتون باشه...

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا؛گر تو شکیب داری طاقت نمانده م...

#عاشقانه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط