قاصدک زود بیا

قاصدک زود بیا
آنکه میگفت به تو
« برو آنجا که تو را منتظرند »
مقصدش من بودم...!

چشمِ من را میگفت
که همیشه هر روز
پشت یک پنجره بی تاب تو است..‌.
که هنوزم که هنوز
چشم در راه تو است...

قاصدک ناز نکن زود بیا
بنشین روی پر و بال نسیم
بگذر از جنگل و کوه
بگذر از چشمه و رود
بگذر از شهر و شلوغی و دروغ
و بیا تا خودِ این آبادی

دامنت را پر کن
پر کن از روحِ امید
پر کن از یاسِ سپید
و پر از حادثه ی تازه ی عشق
و پر از زمزمه ی آزادی

خبری تازه بیاور جانم
قاصدک زود بیا ...
زود بیا ...
پشت این پنجره من
منتظر می مانم ...
دیدگاه ها (۳)

بی تو من، ثانیه تا ثانیه را پیر شدم من همان،کوه غرورم، که ...

دلم دور است و احوالش ندونمکسی خواهد که پیغامش رسونمخداوندا ز...

از تبارخستگانم حال و روزم خوب نیستبیقرارت میشوم در قلب تو آش...

روزگار عوض شد!!!مثل دفترهای قدیمی بودیم،دو به دو باهم،هرکدام...

کیوت ولی خشن پارت ۹کوک : بیا تو مرده میره تو و میگه مرده : ق...

اچندشاتی جین𝑃𝑎𝑟𝑡 𝒕𝒐𝒘ویو ا.تدرطول مسیر ، ساکت از پشت پنحره به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط