Love with die

Love with die
پارت ۲۱
کوک: جلوی خونه یونگی نگه داشتیم و من نشستم پشت فرمون اعضا هم بچها رو برداشتن و خداحافظی کردن*..
ا/ت: چخبرع؟.. چرا بچه ها رو برداشتن؟.. اینجا چیکار میکنیم؟
کوک: میخوام کارهایی که قبلا نکردیم رو الان انجام بدیم
ا/ت: چی؟.. بچه ها چی؟
یونگی: شما برید خوش بگذرونیم ما مواظبشون هستیم..خداحافظ
کوک: خداحافظ*...کلاغا بهم رسوندن که گریه کردی (ا/ت وقتی گریه میکنه چشماش گود میوفتع)
ا/ت: 😂..خب حالا
کوک: دستمو رو رون لختش کشیدم و فشار دادم* ععع؟
ا/ت: نکنن
کوک: 😂..کارایی که قبلا میخواستم انجام بدم رو الان میخوام انجام بدم..مشکلیع؟
ا/ت: لبخند محو*
کوک: استیکتو بخور !
ا/ت؛ باشه* از پوره سیب زمینی شروع کردم*۰
کوک: بعد از اینکه غذامون تموم کردیم گفتم صورت حسابمونو بیارن و رفتیم سوار ماشین باشیم..ا/ت داشت با گلبرگ های دسته گل بازی می‌کرد که یهو گفت*
ا/ت: سلیقتو دوست دارمم
کوک: گفتم همه دسته گل های سیاه و صورتی و آبی میگیرن ولی من گفتم یکم متفاوت تر بشه بهتره
ا/ت: اووو آقای متفاوت..( خنده)
ا/ت: خیلی خوشم اومد..شب خاصیه امشب ( ذوق)
کوک: اومم بهترم میشه ( محکم زدم به رونش که جای دستم سرخ شد) اوفف جونن این رو پشتت ببینم..
ا/ت: با دستم زدم بازوش* بی‌تربیت
کوک: خنده*
کوک: وقتی رسیدیم خونه یونگی چند بار که زدیم در رو باز نکرد ولی وقتیرنز رو زدم در باز شد و ا/ت رفت داخل ولی یک اسلحه جلوی پیشونیش گرفته شد صدای گریه بچه ها از داخل میومد یک دفعه خونم جوش اومد اون بکهیون بود وقتی ما رو برد داخل بچه ها رو بادیگاردا محکم گرفته بودن* ولشون کن!
بکهیون: ولشون کنین ناسلامتی دردشون گرفته😏
کوک: تا ولشون کرد بچه ها چهار دست و پا اومدن سمتمون ا/ت نشست زمین و بغلشون کرد*
کوک: از جونمون چی میخوای؟
بکهیون: میبینم که سر پایی..میدونی همون ویلچر بهت میومد نمیدونی چه لذتی داست وقتی تو رو رو ویلچر میدادم
یونگ: بزار همون کرا رو با تو بکنم لذتشو فرو کنم بهت
بکهیون : یه چک خوابوندم تو گوشش*.. بقیه تون کو؟
نامجون: به توچه؟
ته: ا/ت رو بزار برع
بکهیون: کجا؟.. میخوام زجر کشیدن شوهرشو ببینه
ا/ت: لطفا خفه خون بگیر
بکهیون: بچه های قشنگی داری پارک ا/ت
ا/ت: فضولی به تو نیومده
بکهیون: ببین من فقط چندتا امضا واسع باند میخوام..همیم از روی زجر کشیدن شوهرتم می‌گذرم
ا/ت:.. جونگ یول زد زیر گریع* جونمم مامان..نشوندمش بغلم و تکونش میدادم* همین؟
بکهیون: همین
ا/ت: برو به درک
کوک: پوزخند*..
...........
دیدگاه ها (۱)

Love with die Part 32ا/ت: من از سهمم میدمکوک و بکهیون: چی؟ا/...

Love with die پارت ۲۲با صدای گریه بچه ها چشمامو باز کردم* ا/...

Love with die Part 2۰کوک: جلوی خونه یونگی نگه داشتیم و من نش...

Love with die Part ۱۹(خونه)یونگی: سِلاامم..من اومدم ا/ت: نمی...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط