p
p..1۶
نئوهو بی خبر از خواهرش با یکم افراد فرض و سریع به آریندل اومد میخواست اگه خواهرش ییبو نکشه خودش اونو بکشه
خودشو شکل مردم عادی درست کرد و اومد به اریندل وارد شهر شدو رفت به یه مسافر خانه که زیاد مسافر نداره و درسته دقیقا به مسافر خانه رفت که دلربا و ژان رفته بودن البته خب همدیگه و نمیشناختند چونکه تاحالا همدیگرو ندیده بودن
لیژان به همراه دینگ یوشی به آریندل اومد اونم یکم دلخور بود
دینگ یوشی ..حالت خوبه
لیژان.. خودت چی فکر میکنی
دینگ یوشی.. خب بیا زودتر به قصر بریم
لیژان ..پس دوروزدیگه نامزدی ییبو هست
دینگ یوشی ..اره
لیژان ..فردا شب جشن فانوس داریم
دینگ یوشی.. عه چه تصادفی
لیژان ..میخوام برم به جشن
دینگ یوشی ..منم باهات میام
لیژان.. نه نمیخواد خودم میخوام تنها باشم
دینگ یوشی نمیشه چونکه خطرناکه اگه کسی از هویت تو خبر دار بشه ممکنه جونت به خطر بیفته
لیژان.. خب افراد میبرم با خودم
دینگ یوشی.. نه نمیخواد گفتم منم میخوام با تو بیام
لیژان..بسه دیگه ..با داد
دینگ یوشی .. باشه تنها برو ولی مراقب باش
لیژان هیچی نگفت دیگه رفتن به قصر ییبو برای خوشامد گویی اومده بود همون موقع لئوو هم رسید به قصر
دینگ یوشی.. چه تصادفی
لئوو.. البته اتفاقی بود
دینگ یوشی.. از آخرین باری که دیدمت میگزره داشت به لئوو تیکه مینداخت
لئوو.. فراموش نمیکنم
دینگ یوشی..بایدم فراموش نکنی
لئو و چشمش به لیژان افتاد که یکم دورتر از دینگ یوشی وایستاده بعد به دینگ یوشی گفت
لئوو..چه خدمتکار خوشگلی داری منو یاد یه بانو میندازه ولی حیف که اون بانو مرده ..بعد به پوصخندی زدو رفت
دینگ یوشی که کلا با این حرفش حرصی شده بود گفت
دینگ یوشی..من اینو میکشم
ییبو..اینو بیخیال باید نگران شوکای لینگ هه باشیم
دینگ یوشی..مگه لینگ هه هم اومده اینجا
ییبو..اره همرای برادرش اومده
دینگ یوشی..پس نباید بزارم لیژان لینگ هه ببینه چون میدونم لینگ هه یه حسایی به لیژان داره ممکنه لیژانو بکشونه طرف خودش
ییبو..پس بگو حسودیت شده
دینگ یوشی..نخیرم فقط اون یه مارموز عوضیه همین
ییبو..بیخیال بریم تو
دینگ یوشی..راس میگی لیژانم تو افتاب مونده
دینگ یوشی..لیژانن بیا بریم تو
بعد رفتن تو قصر
نئوهو بی خبر از خواهرش با یکم افراد فرض و سریع به آریندل اومد میخواست اگه خواهرش ییبو نکشه خودش اونو بکشه
خودشو شکل مردم عادی درست کرد و اومد به اریندل وارد شهر شدو رفت به یه مسافر خانه که زیاد مسافر نداره و درسته دقیقا به مسافر خانه رفت که دلربا و ژان رفته بودن البته خب همدیگه و نمیشناختند چونکه تاحالا همدیگرو ندیده بودن
لیژان به همراه دینگ یوشی به آریندل اومد اونم یکم دلخور بود
دینگ یوشی ..حالت خوبه
لیژان.. خودت چی فکر میکنی
دینگ یوشی.. خب بیا زودتر به قصر بریم
لیژان ..پس دوروزدیگه نامزدی ییبو هست
دینگ یوشی ..اره
لیژان ..فردا شب جشن فانوس داریم
دینگ یوشی.. عه چه تصادفی
لیژان ..میخوام برم به جشن
دینگ یوشی ..منم باهات میام
لیژان.. نه نمیخواد خودم میخوام تنها باشم
دینگ یوشی نمیشه چونکه خطرناکه اگه کسی از هویت تو خبر دار بشه ممکنه جونت به خطر بیفته
لیژان.. خب افراد میبرم با خودم
دینگ یوشی.. نه نمیخواد گفتم منم میخوام با تو بیام
لیژان..بسه دیگه ..با داد
دینگ یوشی .. باشه تنها برو ولی مراقب باش
لیژان هیچی نگفت دیگه رفتن به قصر ییبو برای خوشامد گویی اومده بود همون موقع لئوو هم رسید به قصر
دینگ یوشی.. چه تصادفی
لئوو.. البته اتفاقی بود
دینگ یوشی.. از آخرین باری که دیدمت میگزره داشت به لئوو تیکه مینداخت
لئوو.. فراموش نمیکنم
دینگ یوشی..بایدم فراموش نکنی
لئو و چشمش به لیژان افتاد که یکم دورتر از دینگ یوشی وایستاده بعد به دینگ یوشی گفت
لئوو..چه خدمتکار خوشگلی داری منو یاد یه بانو میندازه ولی حیف که اون بانو مرده ..بعد به پوصخندی زدو رفت
دینگ یوشی که کلا با این حرفش حرصی شده بود گفت
دینگ یوشی..من اینو میکشم
ییبو..اینو بیخیال باید نگران شوکای لینگ هه باشیم
دینگ یوشی..مگه لینگ هه هم اومده اینجا
ییبو..اره همرای برادرش اومده
دینگ یوشی..پس نباید بزارم لیژان لینگ هه ببینه چون میدونم لینگ هه یه حسایی به لیژان داره ممکنه لیژانو بکشونه طرف خودش
ییبو..پس بگو حسودیت شده
دینگ یوشی..نخیرم فقط اون یه مارموز عوضیه همین
ییبو..بیخیال بریم تو
دینگ یوشی..راس میگی لیژانم تو افتاب مونده
دینگ یوشی..لیژانن بیا بریم تو
بعد رفتن تو قصر
- ۲.۱k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط