MY FAVORITE ENEMY

"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۲۴

"ویو جنا"


اصلا اون چرت و پرتا که گفتم جیبود؟؟

نکنه الان جونگکوک جدی بگیره و فکر کنه خوشم امده؟؟

نبابا...

اصلا اگه نمیگفتم میترکیدم..
یعنی چی که هیچ پسری برایه تفریحم به بد/دنم دست نمیزنه؟؟

درسته همچین خوشممم نمیاد هرکسی لمسم کنه.

ولی این حرفش جوری بود که یعنی خیلی به درد نخورم..

نمیدوست که دوست پسر عزیزش ۱۳ ساعت پیش زحمتشو کشیده.

درضمن دروغ که نگفتم.
اون عوضی هم لباسم و دراورد هم با دستاش کل بد//نم و لمس کرد.

با این حرفم هم هانارو سوزوندم هم جونگکوک مجبوره الان ناز هانا رو بکشه..

ولی جدا از اونا..
واقعا نزدیک شدن به اونا عصاب خورد کنه..
امروز تایم از دستم در رفت و با جونگکوک مواجعه شدم..

ولی بهتره از فردا ۵ و نیم بیدار شم و ریخت جونگکوک و نبینم.

بعدشم الان ساعت هشته.‌
بهتره برایه فردا یکن کتاب بخونم..

و طبق معمول برایع هیچی تلاش کنم..

تا ساعت ۱۱ کتابارو مرور کردم و بعد خوابیدم.

"ساعت ۵:۰۰"
بیدار شدم و عین هر روز با عوض کردن لباسم به سالن ورزش رفتم و ورزش کردم..

و بعدشم کارایی که در طول روز میکنم..

"پرش زمانی به یک ماه بعد"

کارم شده ۵ صب بیدار شدن و ورزش کردن تا برایه احتیاطم که شده با جونگکوک رو به رو نشم..

ولی اون کم نمیزاره و وقتی تو غذا خوریم و تیکه هاش و میندازه و ازیتم میکنه..
و حتی تو کلاسا یی که با هم میوفتیم تحقیرم میکنه..

ولی خب تنها پیشرفتی که داشتم تو کنترل کردن خودم در مقابل اونا بود.

درسامو و با دقت میخوندم.
ولی هنوزم تو مبارزه افتضاح بودم.
تو کلاس اموزش شکار که حتی نمیتونم یه اسلحه بلند کنم.

و انگار کارایه فیزیکیم افتضاحه...
تهیونگ دیگه سراغم نیومد و منم نادیدش گرفتم.

یوری حتی داشت شک می کرد که واقعا ما دوتا با هم دختر عمو پسر عمویم.؟

حق داشت.

قبلا که رابطمون تعریفی نداشت.
الان که کلاا از هم پاچیده.

همه مربی ها بهم میگفتن که باید مبارزم و قوی کنم..
و منم تلاشم و تا حدودی می کردم.

راستی یادم نره بگم.

بعد از قضیه اون شب تو غذا خوری

هانا با جونگکوک قهر کرد‌.
و جونگکوک هم اهمیتی بهش نداد..

یوری و هانا همش با هم بحث می کردن.

و با فضولیایه هانا حانوم و دوستاش همه متوجه شدن که من اون شب چی گفتم.

بعضیا میگن که ما از هم متنفریم..و بعضیا میگن که رابطه مخفی دارم.

و خب مشخصه که گروه اول درست میگن