ای مسافر ای جدا ناشدنی گامت را آرام تر بردار از ...

ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نمیدانی … سفرت روح مرا به دو نیم می کند … و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید …
بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم … فراق صاعقه وار را بر نمی تابم …
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز… آرام تر بگذر …
وداع طوفان می آفریند… اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی ! آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری …
من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است …
ای پرنده ! دست خدا به همراهت …
اما نمی دانی … نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست …
از خود تهی شده ام … نمی دانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟
دیدگاه ها (۶)

خالی از هر چه که هست میشم از زمین سرد خاکی تا نگاهی عاشقانه ...

در آخرین لحظه دیدار به چشمانت نگاه کردم و گفتم بدان آسمان ق...

تو آن ستاره منی که گرشبی زکلبه ام گذرکنی زشوق روی ماه تو صد...

تو بازمانده ی آخرین نسل معشوقان جهانی بدون بوس و کنار بدون آ...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

السلام علیک یا حجت الله فی ارضه ع

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط