هزار سال گرفتار بغض تکراری

هزار سال گرفتار بغض تکراری

ولی هنوز نخوابیده ای و بیداری

هزار سال سراسر عبور بی سایه

نه از تو مانده نشانی نه از تو اخباری

هنوز هم تو غمینی زدست بی دینی

واین غمیست برایت همیشه ادواری

کجای راه ظهوراست و دیدنت ای یار

بدان که منتظرت مانده جمع بسیاری

مریضم و تب دیدار دارم ای اقا

جواب کرده مرا هر طبیب و بهداری

هنوز روزه دیدار تو و لب خشکست

بیا و این دم اخر بده تو افطاری

ویا ببر تو مرا زین قفس واین دنیا

ازاین سراچه ی دنیا و چار دیواری

اگر هنوز فرصت ماندن برای من باقیست

بیا به این دل نازک بده تو دلداری

خلاصه حرف من اینست گوش کن آقا

هزار سال نیایی تو باز سالاری......
دیدگاه ها (۱)

****از همه بخاطر سوز شعر و عکس عذر میخوام ****..عمری ست در ه...

سلام بر آخرین سردار.مولا! سلام، جز غم دوری ملال نیستدارم هزا...

برای دیدن رویت دلم مهیا نیستمیان صحن دو چشمم برا ی تو جا نیس...

سلام مولای غریب و مظلومم .سلام ای پیرترین جوان .مولا جان .س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط