و اولین ماه سال انگار لج کرده

و اولین ماهِ سال انگار لج کرده
و شبیه به کودکی سمج پاشنه پایش را
به پیشانی روزها میکوبد
خسته که میشود سازها کوک ‌میشوند
و زندگی سازگار ترین است
اما پس از رفع خستگی دوباره شروع میکند
و متشنج میشوند تمامی دقایق
ناکوک‌بودن ثانیه ها و فالش بودن صداها در سرت میپیچد
کاش مادر این پسرک تخس دستش را بگیرد
و تمامی مهربانی های دنیا را یکجا نصیبش کند
فروردین پایت را از روی گلویم بردار
دیدگاه ها (۳)

مرا بخوان مثل شعر سهراب واژه به واژهخط به خطبگذار میان افکار...

گرامی من :زن!رمانی که به تو داده بودم باز آوردی آن را در قفس...

پنجشنبه هارا دوست دارمهمیشه در وجودشان امیدی برای ما آدمها د...

خیلی وقته دیگه اون نیستکه براش حـرف بزنمبا ذوق از اتفـاقای ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط