گر زبانم را نمی فهمی نگاهم را بفهم

"گــر زبانــم را نمی فهمی نگاهم را بفهم"
آهِ سـرد و اشکِ چشم بی گناهـم را بفهم

در گلـویم قصه هـا دارد صدای هق هقم
لـرزش هنگام بغـض و بیـن آهـم را بفهم

روزگار سـرد و تاریکی دچـارم شد رفیق
سرگذشت روزهای سال و ماهم را بفهم

با نگاه پـر سکوتم با تـو می گویم سخن
معنی نا گفتـه هـای در نگاهـــم را بفـهم

اشتبـاهی پـا نهـــادم در الفـــبای غــــزل
سطـری از گلواژه هـای اشتباهم را بفهم

کفشهایم اندکی در کــوچه ها یارم نشد
قصه هـای نارفیقِ نیمــه راهـم را بفـهم

آسمان پلک چشمم ای عسل بارانی است
بـا نگاهت لحظه ای حالِ تباهم را بفهم
دیدگاه ها (۲)

جانا تو را که گفت که احوال ما مپرسبیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا...

پای تویی دست تویی هستی هر هست توییبلبل سرمست تویی جانب گلزار...

شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنستروز ستاره تا سحر تیره ...

تو همانی که دل از دیدن تو سیر نشدجاودان عشق تو در سینه م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط