پارت اول
پارت اول
سلام اسم من ت٫ا هست
من تازه به یو ای اومدم
تقریباً یک هفته نرفتم یو ای چون خونمون خیلی از اینجا دوره و من تنهایی توی خونه زندگی میکنم
خلاصه بریم سراغ داستان
تازه از خواب پا شدم و رفتم یه دوش گرفتم اومدم لباسهای فرممو بپوشم موهامو شونه کردم و راه افتادم سمت یو ای
نویسنده: خونه باکوگو با خونه ت٫ا کنار هم هست 😕
داشتم تو راه میرفتم که یه پسر با موهای تیغ تیغی لباس فرم یو ای داشت میرفت و انگار یکم اعصاب نداشت میخواستم برم پیشش ولی یکم ترسیدم😣 پس جلوتر از اون رفتم وقتی داشتم میرفتم کلیدم افتاد و اصلاً حواسم نبود و رفتم
وقتی رسیدم به یو ای دهنم باز موند و گفتم
ت٫ا : وای اینجا چقدر بزرگه
آیزاوا سنسه : ها آومدی ت٫ا
ت٫ا : بله
آیزاوا سنسه: دنبالم بیا تا کلاستو بهت معرفی کنم
ت٫ا : بله الان میام
وقتی داشتم میرفتم با آیزاوا سنسه به اونور و اینور نگاه میکردم وقتی رسیدیم رو در کلاس A نوشته بود
آیزاوا سنسه : همین جا منتظر بمون تا من برم وقتی گفتم بیا
ت٫ا : چشم
آیزاوا سنسه رفت داخل
(داخل کلاس)
آیزاوا سنسه: صبح بخیر
بچهها مرتب نشستن
آیزاوا سنسه: خوب بچهها امروز یک دانش آموز جدید داریم بیا تو و خود رو معرفی کن
اومدم تو کنار آیزاوا و خودمو معرفی کردم
بعد............
بچهها اگه بد شد بهم بگین😔
لایک و کامنت فراموش نشه ❤️
احساس میکنم یکم بد شده به هر حال به گین بد شده یا نه😨😰😓
سلام اسم من ت٫ا هست
من تازه به یو ای اومدم
تقریباً یک هفته نرفتم یو ای چون خونمون خیلی از اینجا دوره و من تنهایی توی خونه زندگی میکنم
خلاصه بریم سراغ داستان
تازه از خواب پا شدم و رفتم یه دوش گرفتم اومدم لباسهای فرممو بپوشم موهامو شونه کردم و راه افتادم سمت یو ای
نویسنده: خونه باکوگو با خونه ت٫ا کنار هم هست 😕
داشتم تو راه میرفتم که یه پسر با موهای تیغ تیغی لباس فرم یو ای داشت میرفت و انگار یکم اعصاب نداشت میخواستم برم پیشش ولی یکم ترسیدم😣 پس جلوتر از اون رفتم وقتی داشتم میرفتم کلیدم افتاد و اصلاً حواسم نبود و رفتم
وقتی رسیدم به یو ای دهنم باز موند و گفتم
ت٫ا : وای اینجا چقدر بزرگه
آیزاوا سنسه : ها آومدی ت٫ا
ت٫ا : بله
آیزاوا سنسه: دنبالم بیا تا کلاستو بهت معرفی کنم
ت٫ا : بله الان میام
وقتی داشتم میرفتم با آیزاوا سنسه به اونور و اینور نگاه میکردم وقتی رسیدیم رو در کلاس A نوشته بود
آیزاوا سنسه : همین جا منتظر بمون تا من برم وقتی گفتم بیا
ت٫ا : چشم
آیزاوا سنسه رفت داخل
(داخل کلاس)
آیزاوا سنسه: صبح بخیر
بچهها مرتب نشستن
آیزاوا سنسه: خوب بچهها امروز یک دانش آموز جدید داریم بیا تو و خود رو معرفی کن
اومدم تو کنار آیزاوا و خودمو معرفی کردم
بعد............
بچهها اگه بد شد بهم بگین😔
لایک و کامنت فراموش نشه ❤️
احساس میکنم یکم بد شده به هر حال به گین بد شده یا نه😨😰😓
- ۴.۱k
- ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط