پآرت17. دلبرک شیرین آستآد

پُـــــــآرتُـــــــ17. دلبےـرک شےـیرینےـ آسےـتےـآد🍭

نگار چپ چپ بهم نگاه کرد و رو به عمو سهیل گفت: عزیزم، پوریا رو میبری داخل؟ مرسی

عمو سهیل با لبخند گونه زن‌عمو نگارو بوسید و گفت:باشه نگارم. من میرم. شما هم زود بیاید داخل هوا سرده مریض میشی عزیزم.

زن‌عمو نگار لبخندی زد و بوسی از دور براش فرستاد و عمو سهیل دستشو آورد بالا و به نشونه گرفتن بوس باز و بسته کرد.

اه اه چندشــــــــــــش. مور مورم شد. چندشا

عمو سهیل پوریا بغل بغل کرد و بردش داخل.

با چندش به زن‌عمو نگار نگاه کردم که خندید و گفت:چیه؟ حسودیت شد؟ آره؟ اخیییی. حسودیش شدههه. عموت دیگه مال منه عزیزوم. می‌بینی چجوری نازمو میکشه؟مرد جذاب من.

زدم به بازوش و گفتم :نگار حداقل همه جا ثابت نکن چندشی. من از چندش بودنت خبر دارم ولی بقیه خبر ندارن و خب نیازی هم نیست ثابت کنی

نگار جای اینکه بهش بر بخوره بلند زد زیر خنده و گفت:عالی بود. اینو باید استوری کنم. خيلی باحال بود

خندیدم که بازوشو تو بازوم قفل کرد و زن‌عمو نازنین با خنده گفت:من میرم داخل شما هم بیاید. دارم یخ میزنم.

و به طرف در ورودی رفت و رفت داخل. با ذوق رو به زن‌عمو نگار گفتم:یه خبر.

زن‌عمو نگار با ذوق گفت:چی چی؟ بگو

شروع کردم به تعریف کردن ماجرا. از تمام اتفاق هایی که از اول افتاده بود رو تعریف کردم

زن‌عمو نگار با تعجب و بهت گفت:نـــــــه

با لبخند بدبختی گفتم: آره. متاسفانه همه این اتفاقا افتاد

زن‌عمو نگار با بهت گفت:نگوووو. یعنی چی؟ نوه همایون خانننننن؟؟؟؟ امید کیانفرررررر؟؟؟ حاجی پشمانم خزان شد. دعوا کردی باهاشششش؟؟؟ خاکککک. هر دختری بود ناز و عشوه میومد این رفته دعوا کرده. خدایا. منو غاز کن از دست این

بلند زدم زیر خنده که با آرنجش زد تو پهلوم و گفت:مرض بگیری تو.میخندی؟ خاک تو سرت. تو میدونی کیو دیدی؟؟ بابا امید کیانفر. تنها نوه پسری که همایون خان روش حساب باز میکنه. بابا طرف هلدینگ داره. هلدینگ ساخت و ساز داره توی سعادت آباد. خیلی خری آیلان

با لحن بیخیالی گفتم:یه سوال. این امید گوز کدام ماتحتی هسته که همه ازش میگن؟ مغروره؟ خب باشه. پول داره؟ برا خودش داره. قیافه داره؟ مبارک صاحابش. ولی خدایی چرا؟ مگه این کیه؟ خیلی گندش میکنید

زن‌عمو نگار مثل خودم با لحن بیخیالی گفت: دختره شاسکول میگم پسره نوه پسری همایون خانه. پسره شرکت داره. اونم هلدینگ ساخت و ساز. کجا؟ داخل سعادت آباد. کم کسی نیست که

با لحن بی خیالی گفتم:خو باشه. هرکی هست برا خودشه. نه ما. پس سعی می‌کنیم سرمون رو از توی ماتحت زندگی مردم بکشیم بیرون. به ما چه اخه

نگار سرشو به معنی تاسف تکون داد و گفت:احمق من اونو نمیگم که. تو رفتی با طرف دعوا کردی؟ خیلی خلی آیلان. خیلییییییییی.


یه پارت چرب و چیلی تقدیم نگاهای قشنگتون🙂❤️🌃
دیدگاه ها (۹)

پآرت18. دلبرک شیرین آستآد

پآرت16. دلبرک شیرین آستآد

لیمو شیرین تشریف داریم😁😌

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط