استادی می گفت صبح ها که دکمه های لباسم را می بندم ...
^~^:
💕 استادی می گفت : " صبح ها که دکمه های لباسم را می بندم ، به این فکر می کنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد ؟
خودم یا مُرده شور ؟ "
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است ... به آنهایی که دوستشان دارید ،
بی بهانه بگویید : " دوستت دارم ... "
بگویید : " در این دنیای شلوغ ، سنجاقَت کرده ام به دلم ... "
بگویید : " گاهی فرصت با هم بودنمان ، کوتاه تر از عمرِ شکوفه هاست ... " " بودن ها " را قدر بدانیم ! " نبودن ها " همین نزدیکی ست ...
💕 استادی می گفت : " صبح ها که دکمه های لباسم را می بندم ، به این فکر می کنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد ؟
خودم یا مُرده شور ؟ "
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است ... به آنهایی که دوستشان دارید ،
بی بهانه بگویید : " دوستت دارم ... "
بگویید : " در این دنیای شلوغ ، سنجاقَت کرده ام به دلم ... "
بگویید : " گاهی فرصت با هم بودنمان ، کوتاه تر از عمرِ شکوفه هاست ... " " بودن ها " را قدر بدانیم ! " نبودن ها " همین نزدیکی ست ...
- ۷۱۳
- ۱۵ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط