پارت

پارت5

یک هفته بعد...
عمارت مندرلی
ویو ربکا

چند روز از اومدنم به این عمارت میگذره...هر شبی که سعی کردم با پدرم تماس بگیرم و حالشو بپرسم ولی...یا خاموش بود و یا جواب نمیداد...و هر دفعه دو ذهنیت توی مغزم رشد میکرد...یا نمیخواد با من حرف بزنه...یا اتفاقی براش افتاده...هم نگران بودم و هم ناراحت هر دفعه که جوابمو نداد بیشتر واسه بودن کنار پدرم نا امید می‌شدم...حالم خوب نبود...این دختره لایلی دو روز پیش برام درد سر درست کرد و باعث شد که ارباب کیم منو تنبیه کنه و من مجبور باشم تمام مندرلی (عمارت)رو خودم تنهایی تمیز کنم...
توی این یک هفتهبا جولین خیلی صمیمی شدم ...از تعریفات آجوما هفته ی دیگه تولد ارباب کیمه و میخوان براش تدارک ببینن...

عمارت مندرلی...ساعت6عصر"
ویو تهیونگ...
چند روزه که یکی از مافیا هایی که قدرت مند هست منو تهدید میکنه به این که از سمت قدرتمند ترین مافیای کشور کناره‌گیری کنم...کور خونده...باهاش میجنگم ولی موقعیتم رو کنار نمیزارم......
حدود دو روز پیش لایلی توی مندرلی داد و بیداد میکرد وقتی ازش پرسیدم چیشده با چشم گریون بهم گفت که ربکا اونو کتک زده خیلی متعجب بودم و ربکا رو تنبیه کردم...حالا زیاد مهم نیست...
داشتم توی اتاق کارم وسایل هامو مرتب میکردم که گوشیم زنگ خورد...
ناشناس...
جواب دادم...

تهیونگ:بله بفرمایید...
ناشناس:چطوری رقیب قدیمی؟
تهیونگ:سارِن..
سارن:خوبه پس هنوزم منو یادته..
تهیونگ:چی میخوای؟باج؟پول؟مواد؟
سارن:نه....قراره کاری کنم تا یک ماه درگیر باشی...خودتو اماده کن..
تهیونگ:چرا چرت میگی پفیوز ؟
سارن:دیگه خود دانی...(قطع کرد..)

حرومزاده‌ی احمق...

فردای اون روز...دفتر کارتهیونگ"

داشتم مسائل رو برسی میکردم که گوشیم زنگ خورد...

تهیونگ:الو..
لوکاس:قربان...قربان دوتا از خدمت کار ها رو دزدیدن..
تهیونگ:چی؟چی داری میگی؟
لوکاس:قربان تمنا میکنم خودتونو برسونید...

گوشی قطع کردمو از روی میز سوئچ رو برداشتم و با دو به سمت ماشین توی پارکینگ رفتم...سوار شدمو با سرعت بالا خودمو به مندرلی رسوندم...از ماشین پیاده شدمو به داخل عمارت رفتم و به سالن اصلی وارد شدم...
آجوما رو با چشمای گریون توی سالن دیدم...

تهیونگ:اینجا چه خبره؟...آجوما چرا داری گریه میکنی؟....لوکاس(بلند)
آجوما:صبح قرار بود که جولین و ربکا واسه عمارت خرید کنن که از توی دوربین دیدیم جلوی درب عمارت دزدیده شدن..(گریه)
تهیونگ:جولین و ربکا؟
آجوما:اره(گریه)

وای نه...

سریع به لوکاس دستور دادم افرود رو به خط کنه...

سلام سلام من اومدمممم🍷♠️
دیدگاه ها (۰)

بچه ها اهنگ میخوام ... از اون اهنگ های ملایم و آرامش بخش خار...

#استوری_درخواستی💜💫اصکی با ذکر ایدی♠️

تولدت مبارک نامجونییی🍷....

ممکن است انسان های زیادی عاشق ماه باشند..اما تنها اوست که ما...

رمان ( عمارت ارباب)

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟖در جعبه رو بستم و از اتاق کارم خارج شدم فک کن...

part 12ویو ا.ت چون راهی نبود پشتشو گاز گرفتم که ناله بلندی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط