سرد و خشن
پارت ۱۴
از زبان ا.ت :
اسنپ گرفتم که برم یهو زنگ خورد گوشیم جواب دادم
ا.ت: سلام
بکهیون : کجایی پس
ا.ت: دارم میام نگران نباش 😅
بکهیون : اوکی زودتر بیا که امشب کلی برنامه داریم( ذهن منحرف من : سلام 🤣)
رفتم پایین سوار اسنپ شدم تقریبا نیم ساعت راهه تا خونش...
از زبان جونگ کوک :
حسم به آیرا خیلی بیشتر شده درحدی که وقتی تونستم از شر ا.ت خلاص شم با آیرا ازدواج کنم( خبر نداره آیرا خانوم چه ج.نده ای هست 🗿)
به رانندم گفتم آیرا رو برسونه منم زودتر برم خونه که فردا باید برم شرکت کلی کار دارم...
پرش زمانی موقعی که رسید خونه :
زنگ در*****
خدمتکار : سلام آقای جئون بفرمایید
جونگ کوک : سلام خانوم لی
وارد خونه شدم سریع رفتم تو اتاق حموم زدم به خودم رسیدم رفتم پایین فک کنم اون دختره تو اتاقشه که بیرون نیومده بهترم هس همونجا بمونه ریختشو نبینم.نشستم رو کاناپه لپتاپو باز کردم تا کارای شرکتو بررسی کنم که خدمتکار گفت :
خدمتکار : غذاتونو الان میل میکنید؟
جونگ کوک : طبق همیشه سره ساعت
خدمتکار : بخاطره اینکه امشب فقط خودتون تنهایید پرسیدم
جونگ کوک : چی؟ تنها؟ ا.ت کجاست
خدمتکار : آقا قبل اینکه شما بیاید رفتن بیرون گفتن امشب نمیان خونه
بلند شدم رفتم تو اتاقش دیدم واقعا نیس یهو چشمم خورد به یه سری جعبه های کوچیک که توش لباسو زیور آلات بود مخصوصا ادکلنای جدید با اینکه ازش به شدت بدم میاد ولی عصبی شدم سریع زنگ زدم بهش
ا.ت: ها چیه؟
جونگ کوک : پاشو بیا خونه باید توضیح بدی اینا چیه
ا.ت: چی چیه؟ بعدشم چطور تو دو روز میری منم امشب کار دارم نمیام دیگه زنگ نزن
جونگ کوک: میدونی تلفنو رو من قطع کنی چی میشه دیگه
ا.ت : برو باباااا
تلفنو رو من قطع کرد هرچیم زنگ زدم جواب نداد دیگه واقعا جوش اورده بودم این دختره داره یکارایی میکنه زنگ زدم منشی کیم بش گفتم که موقعیت مکانی ا.ت رو پیدا کنه بفرسته برام سریع رفتم لباس پوشیدم که لوکیشن برام فرستاده شد..
از زبان ا.ت :
سرم تو گوشی بود یهو راننده گفت
راننده : خانوم باید متوقف شیم
ا.ت: واا چرا به راهت ادامه بده
راننده: خانوم هواشناسی گفته که قراره طوفان بشه
ا.ت : مشکلی نیست به راهت ادامه بده
سرم تو گوشیم بود که یهو ماشین با سرعت بالا ترمز زد با مخ رفتم تو صندلی جلویی خواستم رانندرو فحش بدم که..............
از زبان ا.ت :
اسنپ گرفتم که برم یهو زنگ خورد گوشیم جواب دادم
ا.ت: سلام
بکهیون : کجایی پس
ا.ت: دارم میام نگران نباش 😅
بکهیون : اوکی زودتر بیا که امشب کلی برنامه داریم( ذهن منحرف من : سلام 🤣)
رفتم پایین سوار اسنپ شدم تقریبا نیم ساعت راهه تا خونش...
از زبان جونگ کوک :
حسم به آیرا خیلی بیشتر شده درحدی که وقتی تونستم از شر ا.ت خلاص شم با آیرا ازدواج کنم( خبر نداره آیرا خانوم چه ج.نده ای هست 🗿)
به رانندم گفتم آیرا رو برسونه منم زودتر برم خونه که فردا باید برم شرکت کلی کار دارم...
پرش زمانی موقعی که رسید خونه :
زنگ در*****
خدمتکار : سلام آقای جئون بفرمایید
جونگ کوک : سلام خانوم لی
وارد خونه شدم سریع رفتم تو اتاق حموم زدم به خودم رسیدم رفتم پایین فک کنم اون دختره تو اتاقشه که بیرون نیومده بهترم هس همونجا بمونه ریختشو نبینم.نشستم رو کاناپه لپتاپو باز کردم تا کارای شرکتو بررسی کنم که خدمتکار گفت :
خدمتکار : غذاتونو الان میل میکنید؟
جونگ کوک : طبق همیشه سره ساعت
خدمتکار : بخاطره اینکه امشب فقط خودتون تنهایید پرسیدم
جونگ کوک : چی؟ تنها؟ ا.ت کجاست
خدمتکار : آقا قبل اینکه شما بیاید رفتن بیرون گفتن امشب نمیان خونه
بلند شدم رفتم تو اتاقش دیدم واقعا نیس یهو چشمم خورد به یه سری جعبه های کوچیک که توش لباسو زیور آلات بود مخصوصا ادکلنای جدید با اینکه ازش به شدت بدم میاد ولی عصبی شدم سریع زنگ زدم بهش
ا.ت: ها چیه؟
جونگ کوک : پاشو بیا خونه باید توضیح بدی اینا چیه
ا.ت: چی چیه؟ بعدشم چطور تو دو روز میری منم امشب کار دارم نمیام دیگه زنگ نزن
جونگ کوک: میدونی تلفنو رو من قطع کنی چی میشه دیگه
ا.ت : برو باباااا
تلفنو رو من قطع کرد هرچیم زنگ زدم جواب نداد دیگه واقعا جوش اورده بودم این دختره داره یکارایی میکنه زنگ زدم منشی کیم بش گفتم که موقعیت مکانی ا.ت رو پیدا کنه بفرسته برام سریع رفتم لباس پوشیدم که لوکیشن برام فرستاده شد..
از زبان ا.ت :
سرم تو گوشی بود یهو راننده گفت
راننده : خانوم باید متوقف شیم
ا.ت: واا چرا به راهت ادامه بده
راننده: خانوم هواشناسی گفته که قراره طوفان بشه
ا.ت : مشکلی نیست به راهت ادامه بده
سرم تو گوشیم بود که یهو ماشین با سرعت بالا ترمز زد با مخ رفتم تو صندلی جلویی خواستم رانندرو فحش بدم که..............
- ۵.۷k
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط