رمان تصادف شیرین قسمت چهارموارد باشگاه شدم و بعداز کارت
رمان تصادف شیرین قسمت چهارم:وارد باشگاه شدم و بعداز کارت زدن رفتم پیش بچه ها،اول از همه مهدی منو دید،رفتم جلو و باهاش دست دادم و پرسیدم:مهران کو؟ به گوشه ای از سالن اشاره کرد و گفت:اونجا... رفتم سمتش و محکم زدم رو شونش،اخمام حسابی درهم بود ولی تودلم داشتم به ریش مهران می خندیدم...برگشت سمتم و گفت:هووی،چته یابو؟ +جان من پیش خودت چی فکرکردی؟چیه خودتو در حد آتوسا دیدی؟د آخه بدبخت،من جنازه اونو هم رودوش تونمیندازم! نذاشت حرفام تموم شه و تنه ای بهم زد و عصبی از کنارم رد شد،رفت داخل رخت کن،به سرعت لباسش رو عوض کرد و رفت بیرون،همه بچه ها با تعجب بهش نگاه میکردن ولی فقط من بودم که داشتم هرهر می خندیدم!امیر برگشت سمتم و گفت:چش شد؟ با خنده جریانو واسشون تعریف کردم که مهدی در حالی که خیز میگرفت سمتم گفت:خیلی نامردی! سریع دویدم و از باشگاه زدم بیرون،می دونستم گیرم بیاره پدرمودرمیاره،مهدی از من درشت تر بود و زورش هم بیشتر بود،سوییچ ماشین رو از جیبم درآوردم و تا اومدم قفلش رو بزنم حس کردم پرت شدم روهوا و دیگه چیزی نفهمیدم.... ادامه در : telegram.me/Roman_atena
- ۱.۴k
- ۱۲ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط