صبح که خودم رو توی آینه نگاه کردم دیدم یه چین به چروکای

صبح که خودم رو توی آینه نگاه کردم، دیدم یه چین، به چروکای زیر چشمم اضافه شده.
نمی‌دونم از پیریه، یا از دوری. اما هرچی هست من دوسشون دارم. اینا، واقعی‌ترین چیزایی هستند که از تو برام مونده.
این چروکا، چروکای دوست داشتنه.
چروکای منتظر موندنه.
چروکای آب شدنه.
می‌دونی!
آدم، باید یه نفر رو داشته باشه که به پاش پیر شه.

#پویا_جمشیدی



صبح جمعه هفتم دی 1397
ساعت ده : چهل و چهار دقیقه
1674
1659
دیدگاه ها (۲۱)

‏خوشبخت‌تر از آنها که کتاب‌های بسیاری خوانده‌اند، کسانی‌اند ...

یک دلحواس جمع مرا تار و مار کرد ...ساعت هفده : پنجاه و هشت د...

آنجا که همیشه خالی استجای تو آنجاست..❤ #علیرضا_آذرپنجشنبه ش...

ما دیر به دنیا آمدیم....باید تو را در کلاس های دانشکده ی ادب...

پارت : ۳۷

...بیا باهم فرار کنیم.‌‌..🥀پارت اخر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط