بوسید سرم را که بگوید نگران بود

بوسید سرم را که بگوید نگران بود
دنبال کسی بود که خود غافل از آن بود

دل بود و گرفتار وفایی که به سر نیست
من بودم و یاری که دلش با دگران بود

هرشب جگرم سوخت از این عشق خیالی
این سیل جگرسوز که از دیده روان بود

من ساکن کوی توام و از تو چه دورم !
میسوزم از این عشق که در برزخ جان بود

هرچند بگویم که تو را دوست ندارم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان بود
دیدگاه ها (۱)

.

.

بندگی کن ای دلم اینجا کسی یار تو نیستکس خریدار دل صادق در ای...

سلاااااااام صبحتون پرنشاط دوستای گلم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط