شاعر سیدعلی صالحی

شاعر: سیدعلی صالحی

چرا به یاد نمی‌آورم !؟
به گمانم تو
حرفی برای گفتن داشتی
هرگز هیچ شبی
دیدگان ترا نبوسید

گفتی مراقب انار و آینه باش
گفتی از کنار پنجره
چیزی شبیه
یک پرنده گذشت

زبانِ زمستان و مراثی میله‌ها
عاشق‌شدن در دی‌ماه !
مردن به وقت شهریور ..

چرا به یاد نمی‌آورم؟
همیشه‌ی بودن !
با هم بودن نیست ..

چرا به یاد نمی‌آورم؟
مرا از به یاد آوردنِ
آسمان و ترانه ترسانده‌اند.
مرا از به یاد آوردنِ
تو و تغزلِ تنهایی !
ترسانده‌اند
گفتی برای بردنِ بوی پیراهنت برخواهی گشت
من تازه از خوابِ یک صدف
از کف هفت دریا ،
آمده بودم.
انگار هزار کبوتربچه‌ی منتظر !
در پسِ چشمهات،
دلواپسی مرا
می‌نگریست ...
دیدگاه ها (۳)

حمیدرضا کامرانیرد نکن گرمای دستم را به دردت میخورمکنده ای پی...

باران بزن خستم از این تکرارِ بودن ها یارب دگر خستم از این دو...

از مجموعه «گنجشکها قرار ملاقات دارند»انارِ نارَسِ من؛پاییز ه...

سرخ ترین حادثه است،امن‌ ترین جای جهان،دل‌ خون‌ ترین عاشقانه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط