فقط یک بوسه با من باش ترانه ساز دیروزم

فقط یک بوسه با من باش، ترانه ساز دیروزم
که من آواره ی لبهات، در اوج گریه میسوزم

فقط یک بوسه بامن باش،به قدّ عمر یک لبخند
به قدعمر یک بوسه،درین مرداب بی پیوند

در این وحشت،در این تقدیر، تویی معنای ما بودن
در این غربت زده میهن، مثالِ آشنا بودن

در این دوزخ ، تمامَم را به برق چشم تو دادم
سکوتم خواهشی گنگ ست،برس امشب به فریادم
در این کُنج خراب آباد، فقط یک بوسه با من باش!
مرا یک لحظه تو ما کن و کل عمر دشمن باش!

نگو : از عُمقِ چشمانت ، تو را دیدم وَ ترسیدم !
تمنای لبانت را خودم با چشم خود دیدم!
دیدگاه ها (۳)

خیس بارانم،ببین،چتری نمیخواهد دلمبا تو ام ،باخاطرت،چیزی نمیخ...

او استکان چایی خود را نخورد و رفتبغض مرا به دست غزل ها سپرد ...

عقابی تیز چنگالی ،منم صیدی گرفتارت !شکوه قصر مغرورم" خراب از...

بی تو بیمار و خـرابم کاش بودی،نازگلکشته ی رنج و عذابم کاش بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط