حکایت آرمسترانگ از اولین فضانوردان تاریخ بشر میگوید

#حکایت آرمسترانگ از اولین فضانوردان تاریخ بشر میگوید :
من آدم حساسی نیستم
وقتی خانه‌ی والدینم را ترک کردم گریه نکردم
وقتی گربه‌ام مرد گریه نکردم
وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم
و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم ...!

اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم بغضم گرفت با تردید با پرچمی که بنا بود روی ماه نصب کنم بازی می‌کردم
از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود ما بودیم و یک خانه ‌ی گرد آبی ...
با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند ...؟
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و کره زمین با آن عظمت پشت انگشت شصتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم .

✦ نیل آرمسترانگ
#بخون
#فردوس_برین
دیدگاه ها (۴)

#حکایت اقتصاد مظفری! در کتاب مظفرنامه چنین حکایت شده که در ا...

#حکایت الکسی سولینکوف شاهزاده روسی که حدود صد و چند سال قبل ...

تشییع پیکر رضاشاه پهلوی اردیبهشت ۱۳۲۹ خورشیدی #فردوس_برین

انتقام درخت ...!!! #فردوس_برین

تکپارتی ته ته وقتی......

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط