*پارت 7*

ات:خوب حالا اسمت چی هست
کوک:خرگوش کوچولو (با بوزخند)
ات : جدی میگم »عصبی »
کوک:باش اسمم جونگ کوک هست و شما
ات:منم فرشته کوچولو (باپوزخند)
کوک:ادای منو در اوردی ..
ات:نه کی گفته فقط اسمم گفتم
کوک:تو خیلی شیطونی
ات :نه بابا شیطون منو ببین فرار میکنه
کوک:خنده باصدای بلند جدی اسمت چیه
ات:اسم من ات هست
کوک:اسمت قشنگه
ات:می دونم
کوک:.....
از زبان کوک :انگار به ات خیلی وابسته شدم الان دیگه فهمیدم که چقدر دوستش دارم من فردا ازش خاستگاری می کنم ولی اگر اون منو دوست نداشته باشه چی ؟.....
از زبان ات:انگار به جونگ کوک وابسته شدم تاحالا انقدر نخنیده بودم که امروز خندیدم انگار عاشقش شدم واین خوبه ومن ازاینکه عاشق همچین ادمی شدم پشیمون نیستم چون احساس می کنم اونم مثل من تنها ست و احساس داره اما بلد نیست چطور بیان کنه .....
(پرش زمان به فردا)
از زبان ات :بانور افتاب چشمام باز کردم که در ،صدا داد بیا تو خدمت کاربود با یه لباس امد گفت این لباس هارو ریس دادن گفن اماده باشید راننده پاین منتظرتون هستند
گفتم باش سریع یه دوش 10مینی گرفتم لباسم پوشیدم یه ارایش لایت کردم موهام حالت دادم و رفتم پاین تو راه همه شاخه های گل رز بهم میدادند بعد از چند مین رسیدم کنار دریا رفتم جلو چند تا بچه بهم گل رز دادن و رفتم جلو دیدم جونگ کوک یه قلب بزرگ درست کرد ه و وستش نوشته ات دوست دارم چشمام پر اشک شده بود که جونگ کوک امد جلوم زانو. زده گفت ......
کوک :رفتم جولی ات زانو زدم گفتم خانم ات من شمارو ازهمون بار اولی که دیدم تون عاشق تون شدم شاید بگید مسخره همش الکی ولی عشق من نسبت به شما راست ومن می خوام کل زندگیم در کنار شما بگذرونم بامن ازدواج می کنید ؟
ات:زبونم بند امده بود می خاستم جواب بدم که یهو یادم امد باید قاتل پدرم پیدا کنم و .....
به کوک گفتم منم تور خیلی دوست دارم اندازه تک تک ستاره های تو اسمون ولی الان نمی تونم پیشنهادت قبول کنم ...
کوک:وقتی فهمیدم اونم منو دوست داره از خوشحالی پر دراود بودم ولی گفت نمی تونه قبول کنه منم گفتم چرا ؟
ات:چون من امدم کره تا قاتل پدرم پیدا کنم و...
کوک:خودم کمکت می کنم پیداش کنی بهت قول میدم دوباره می پرسم بامن ازدواج میکنی...
ات:یکم فکر کردم بلند گفتم بله ..
کوک:از خوش حالی زیاد ات بغل کردم و تابش دادم
(پرش زمان به روز عروسی )
امروز قرار بود با کوک ازدواج کنم خیلی خوش حال بودم
کوک:من امروز دارم به عشقم میرسم خیلی خوش حالم
چند مین بعد
ات:من کامل اماده بودم تا اینکه کوک امدو رفتیم برای عکس گرفتن اون خیلی خوشتیپ شده بود ....
کوک :رفتم دنبال ات تابریم عکس بگیریم وقتی دیدمش خیلی زیبا شده بود انگار اون لباس برای اون دخته بودن ..
(بعداز عکس گرفتن )
رفتیم داخل سالون همهدست میزدن عروسی.....
دیدگاه ها (۶)

ت

لباس کوک برای خاستگاری از ات

*پارت 6*

پارت ۱۴

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط