چندپارتی
#چندپارتی
#لینو
#لی-مینهو
.
.
ویو ا.ت
چند روزی بود لینو اصلا بهم اهمیت نمیداد وقتی از کمپانی برگشت شب بود حدود ساعت های ۷ و ۸ شب بود با ذوق وقتی شنیدم صدای کلید در میاد رفتم سراغش و خواستم بغلش کنم ولی خیلی عصبی نذاشت بغلش کنم و بدون هیچ سلام از کنارم رد شد منم گفتم امروزم ول کن شاید خسته است یا شاید جوپ عصبی اش کرده چیزی نگفتم رفت حموم وقتی در اومد گفتم لینو چرا چند روزه اصلا بهم اهمیت نمیدی و باهام سرد شدی
-زر نزن خستمه امروز
وقتی ا.ت زر نزن رو شنید بغضش گرفت و رفت کنارش نشست و گفت چرا من چیکار کردم که باهام اینطوری هستی هیچی جواب نداد فقط سکوت
+لینو منو تو زن و شوهریم
-زن و شوهر ؟تو چطور زنی هستی که تا حالا هرچی گفتم رو نکردی
+ببخش دیگه نمیدونم بخاطر چی یا اصن من برات چیکار کردم که اینقدر ناراحتی ولی ببخش
رفتم بغلش کنم که یه لحظه ای افتادن زمین
اره همون مردی که ۲ ساله باهم ازدواج کرده بودیم یه چک زد تو گوشم آنقدر محکم بود که افتادم زمین
- لعنتی گفتم بسه امروز خستم
لینو رفت اتاقش و درش رو محکم بست ا.ت با صورت خیس های گریه اش از خونه بیرون زد و وقتی که داشت تو خیابون قدم میزد که دید دیگه خیلی دیر شده پس گفت اگه برم خونه نمیشه پس باید برم خونه دوستم بمونم
+سلام یوری
&سلام ا.ت خوبی؟
&چی شده چرا دیر وقت زنگ زدی
+هیچی فقط یه سوال دارم خجالت میکشم بگم
&دختر من و تو ببین چند ساله رفیقیم چرا خجالت؟
&ببینم گریه کردی؟صدات گرفته
+اونارو ول کن میشه بیام خونتون شب اونجا بمونم
&چرا با لینو قهری
ا.ت بدون اینکه چیزی بگه تلفن و خاموش میکنه
(بعد یک ربع)
به خونه دوستش رسید و در رو زد
&ا.ت اومدی
یوری (دوست ا.ت) درو باز کرد و دید ا.ت خیلی ویران شده گریه ، موهای در هم ریخته خیلی عجیب بود
&دختر برات چی شده(با لحن تعجب)
.
.
(ادامه تو پارت بعد)
#لینو
#لی-مینهو
.
.
ویو ا.ت
چند روزی بود لینو اصلا بهم اهمیت نمیداد وقتی از کمپانی برگشت شب بود حدود ساعت های ۷ و ۸ شب بود با ذوق وقتی شنیدم صدای کلید در میاد رفتم سراغش و خواستم بغلش کنم ولی خیلی عصبی نذاشت بغلش کنم و بدون هیچ سلام از کنارم رد شد منم گفتم امروزم ول کن شاید خسته است یا شاید جوپ عصبی اش کرده چیزی نگفتم رفت حموم وقتی در اومد گفتم لینو چرا چند روزه اصلا بهم اهمیت نمیدی و باهام سرد شدی
-زر نزن خستمه امروز
وقتی ا.ت زر نزن رو شنید بغضش گرفت و رفت کنارش نشست و گفت چرا من چیکار کردم که باهام اینطوری هستی هیچی جواب نداد فقط سکوت
+لینو منو تو زن و شوهریم
-زن و شوهر ؟تو چطور زنی هستی که تا حالا هرچی گفتم رو نکردی
+ببخش دیگه نمیدونم بخاطر چی یا اصن من برات چیکار کردم که اینقدر ناراحتی ولی ببخش
رفتم بغلش کنم که یه لحظه ای افتادن زمین
اره همون مردی که ۲ ساله باهم ازدواج کرده بودیم یه چک زد تو گوشم آنقدر محکم بود که افتادم زمین
- لعنتی گفتم بسه امروز خستم
لینو رفت اتاقش و درش رو محکم بست ا.ت با صورت خیس های گریه اش از خونه بیرون زد و وقتی که داشت تو خیابون قدم میزد که دید دیگه خیلی دیر شده پس گفت اگه برم خونه نمیشه پس باید برم خونه دوستم بمونم
+سلام یوری
&سلام ا.ت خوبی؟
&چی شده چرا دیر وقت زنگ زدی
+هیچی فقط یه سوال دارم خجالت میکشم بگم
&دختر من و تو ببین چند ساله رفیقیم چرا خجالت؟
&ببینم گریه کردی؟صدات گرفته
+اونارو ول کن میشه بیام خونتون شب اونجا بمونم
&چرا با لینو قهری
ا.ت بدون اینکه چیزی بگه تلفن و خاموش میکنه
(بعد یک ربع)
به خونه دوستش رسید و در رو زد
&ا.ت اومدی
یوری (دوست ا.ت) درو باز کرد و دید ا.ت خیلی ویران شده گریه ، موهای در هم ریخته خیلی عجیب بود
&دختر برات چی شده(با لحن تعجب)
.
.
(ادامه تو پارت بعد)
- ۳۰۱
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط