به چشمانم بنگر

به چشمانم بنگر

با تو سخن می گویند

حرف دل را بی ریا می گویند

به چشمانم بنگر

فریاد میزنند تو را

بی همتا گویند نام تو را

به چشمانم بنگر

شعله عشق فروزان بین

آتش افتاده به جان بین

به چشمانم بنگر

دریای طوفانیست در آن، بنگر

ز تو شوق دارد لبریز، بنگر

به چشمانم بنگر

ز چه ترس برداشته است تو را

گدازه آتش یا که طوفان دریا آمد تو را

گر آتش آمد تو را باران می شوم

طوفان آمد اگر، چوبم، کلکی ساز ز من

به چشمانم بنگر

گم می شوم در چشمانت، بنگر

بنگر ...
دیدگاه ها (۳۵۷)

پاییزست و نارنجی غم است و زردو هوا که بسی دلگیرستپرنده ها بس...

دلم یک آن گرفتوقتی با چشمان خودم مناظر درختی بودم کهبا شاخه ...

گله ها را بگذار!ناله ها را بس کن!روزگار گوش ندارد که تو هی ش...

خسته از شلّاق استبدادی است ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط