فیک عشق ابدی

صبح

اخخخ داشتم میمردم از درد اما بلند شدم جیمین نبود چون امروز باید میرفتم جایی

ویو شوگا

هیی خدا این کارام تمومی نداره چی برای عروسی جانهو بخرم نچ امم
رفتم داخل کافه یه آمریکانو سفارش دادم نشستم روی صندلی سرم تو گوشی بود که یکی اوند سر میزم سرم بالا گرفتم دیدم خواهر جیمینه جانهی بود اسمش فک کنم جانهو اینو گفت

شوگا:جانهی تو..

جانهی:اممم میشه بشینم

شوگا:حتما

جانهی:میگم من باید حتما یه چیزی رو بگم چون نگم تو دلم میمونه و خودم اذیت میشم جوابش نمیدونم یا ناراحت کنندس یا خوشحال کننده شایدم بدون جواب

شوگا:می شنوم

جانهی:من ازتون خوشم میاد اصلا مجبور نیستین ال.....

شوگا:منم

جانهی:چیی

شوگا:منم.از.شما.خوشم.میاد فهمیدی

ویو جانهی

داشتم سکته میکردم باورم نمی شد شوگا از از من خوشش میاد اما سعی کردم قلبم آروم کنم

ویو شوگا

نوشیدنی خوردیم از کافه بیرون زدیم دستش گرفتم باهم راه میرفتیم

شوگا:جانهی تنها زندگی میکنی

جانهی:اره چ چطور

شوگا:به هرحال باید منم استارت بزنم احتمالا خواهرم فردا اینا خبر حاملگیشو بده

جانهی:چیییییی

داشتم از خنده روده بور میشدم رسوندم خونش که تعارف کرد بیام تو منم با کمال میل رفتم

داشتیم تلوزیون می دیدیم که برقا رفت و جانهی جیغ بلندی زد

شوگا:هیجی نیست قشنگم نترس من اینجام پیشتم نترس
آروم شد
حدود ۱ساعت بعد برقا اومد

جانهی:اخخ خدا بکشتشون با این برقشون

شوگا:جوجه اعصبانی نشو نفسی آسوده کن

دیگه رفتم خونه که...
دیدگاه ها (۰)

تولدت مبارک زیباممم

فیک شاهزاده من

فیک عشق ابدی

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط