اربابکیم

#ارباب_کیم♣️

#پارت_6

+بعد از ۱۰مین جین با یه سینی پر از غذا اومد داخل اتاق.

+اینا برای کیه؟

£برای تو.

+چرا من؟

£همینطوری.
حالا هم میتونی راحت غذاتو بخوری.

+باشه.

شروع کردم به غذا خوردن.

نگاه های سنگین جینو روی خودم حس میکردم.
بلاخره غذامو تموم کردم و گفتم.

+ممنونم بابت غذا.
من دیگه میرم.
تعظیم کردم که برم و بعد دستمو کشید سمت خودش.
نفسم تو سینه حبس شده بود.

+دارین چیکار میکنین.

£ها هیچی فقط کنار لبت یه تیکه غذا بود که پرتش کردم پایین حالا میتونی بری.

+آها ممنونم.

یک هفته بعد

+یک هفته بود که ارباب نیومده بود قرار بود امروز از سفر کاریش برگرده خیلی استرس داشتم تازه جای زخمام بهتر شده بود.
تو آشپزخونه درحال شستن ظرف ها بودم که ارباب وارد خونه شد.
مثل همیشه نبود.
همه ی خدمتکار هارو صدا زد تا دورش جمع بشن.
جین هم بالای پله ها تکیه داده بود به دیوار.

ــ همه تون حواستون باشه از امروز ایشون خانم عمارت هست هرکس بخواد اذیتش کنه خونش پای خودشه.

+همه بله ای گفتن و رفتن منم باهاشون رفتم.
حتماً دوست دختره شه که اینطوری براش مهمه.

خدمتکار ها در باره اون دختره حرف میزدن.
که یه دفعه دختره با حالت لوسی وارد آشپزخانه شد.


ادامه دارد................♣️
دیدگاه ها (۱)

#ارباب_کیم♣️#پارت_7علامت میا¢¢آهای هرزه هاآجوما:بله خانوم¢یه...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_8£الان بهتری+آره£خوبه+میتونم یه سوال بپرس...

#ارباب_کیم♣️#پارت_5وبعد منو سمت اتاقش برد و روی تختش گذاشت.+...

#ارباب_کیم♣️#پارت_4ــ همونجا وایسا +وایستاده بودم از روی صند...

#سنگدل part 36رومی به سالن رفت و جینو هم بلند شد و پشت سر رو...

پسر کوچولوی من پارت : ۹ویو ته :چند روز از تصادف کوک میگذره و...

#عشق_جنایت 🔪پارت53تهیونگ:بیب بیایِنا:اوکی ددیهیونگ:بابا چرا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط