برده عشق

برده عشق
S,²"p,¹²"
☆_☆
_______
هفت ماه بعد>>>>
پیش‌بندم رو نسبتا محکم دوری کمرم بستم..دستم رو روی شکمم که از دور برآمدگیش به چشم بود کشیدم و از پله ها پایین شدم..
جیمین که پشت پیشخوان بود با دیدنم سریع سمتم اومد
جیمین:اینجا چیکار میکنی الیزه..مگه دکتر نگفت نباید خیلی سرپا باشی
الیزه:میخوای بزارم تنهایی به همه‌ی کارا برسی!
جیمین:سخته..اما نمیخوام تو با این وضعیتت اینجا باشی..
صندلی رو عقب کشید و دستاش رو روی‌ دو شونه‌ام گذاشت و مجبورم کرد بنشينم
جیمین:بشین اینجا واست یچیزی درست کرده میارم..
الیزه:لازم نکرده..من نمیخوام
جیمین:تو نمیخوای اما این کوچولو میخواد
دستش رو آروم روی شکمم کشید
الیزه:نه اینم نمیخواد مگه نه
سرم رو به سمت شکمم کردم..
جیمین:چی بگم بهت تو هرروز لجباز‌تر میشی
الیزه:ما اینم دیگه.
با صدا زنگوله بالایی در کافه نگاهامون به سمت در رفت..
با دیدن‌شون انگار دنیا رو دادن دستم...بابام مامانم..کاملیا..
دیدن‌شون بعد از کلی وقت واسم معجزه بود..با کمک جیمین صندلی رو ترک کردم و به سمت‌شون رفتم..اونام با آغوش‌‌شون استقبال گرمِ ازم کردن..
چشمام که خیس اشک ذوق شده بود..با یه پلک می‌تونست صورتم رو خیس‌ کنه..
مامانم نگاهی به شکمم انداخت و همنطور بابام..از نگاهشون خجالت کشیدم..سرم رو پایین انداختم که مامانم با دستش از چونه‌ام گرفت و سرم رو بلند کرد..
م،الیزه:حالت چطوره..الیزه..با این کوچولو چطور میگذره
الیزه:خیلی خوبم..با دیدن شماها بهتر از قبل شدم..
ب،الیزه:باورم نمیشه بعدی این همه مدت تونستیم دوباره تورو ببینیم
الیزه:منم بابایی..دلم واستون یه‌ذره شده بود
کاملیا:واسه منم!!
الیزه:واسه توهم کوچولو موچولو
کاملیا:اما بعدی این دیگه من کوچولو موچولو نیستم قراره یه کوچولو دیگه بیاد..
جیمین:خوش‌اومدین..بفرمایید دم در منتظر نمونین
ب،الیزه:حالت چطوره جیمین‌شی..درست گفتم!!
جیمین:بله آقا...
ب،الیزه:آقا نه...بابا
جیمین:بله بابا..
ب،الیزه:بابا نه..بابا جون
جیمین:بله بابا جون.
لبخندی زد
ب،الیزه:خوشحالم که حالتون خوبه..
جیمین:ماهم خوشحالیم که حالتون خوبه..
~_~ *_* ♡_♡ -_- ☆_☆
شب سردی بود..سردی که باعث لرزیدن تنت میشد اما امشب چیزی دیگری تن‌مون رو لرزونده بود..صورتش..چشماش که بسته بود..دستاش که به مانند برف سفید بود...می‌خواستم چشماش رو ببينم..واقعا زندگی همچون میگذرد که باورت نمیشه داری زندگی میکنی..خیلی سریع..


غلط املایی بود معذرت💫
نظرتونننننننننننننننننننن😫؟؟؟؟
دیدگاه ها (۴۷)

برده عشق S,²"p,¹³""The last part "♡_♡_________³سال بعد>>>>با...

برده عشق ادامه پارت ¹³ فصل دوپارت آخرجیمین:اما نه مث تو..الی...

برده عشق S,²"p,¹¹"-_-___________با عصای که به دست داشت..بهش ...

برده عشق S,²"p,¹⁰"*_*_______چه پایان دلخراشی داشت این عشق..ف...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط