شبسیاهم

#شبِ_سیاهم
#Part_2

با اخم بهش نگاه کردم

+دوسم داری؟؟ یعنی میخوای من باهات برم تو راب.طه؟؟

یکم مکث کرد

_آره مگه معنی دیگه ای هم میتونه داشته باشه؟

با عصبانیت جوابشو داد

+واقعا فکر کردی من با آدمی مثله تو میرم تو راب.طه؟ من ازت متنفرم به چشم من تو یه ل.اشیه منحرفی منم گ.ی نیستم و هیچوقتم نمیشم پس بهتره دیگه اینو نگی خودم میدونم تو دنبال چی هستی

هیچی نگفت و فقط بهم نگاه میکرد انگار واقعا قلبش شکسته ولی میدونم فقط داره ادا در میاره دستمو از دستش کشیدم و پیاده شدم و پیاده رفتم سمت خونه
سر کوچه مون هانو دیدم و سریع رفتم سمتش

+هی چیکار کردی

×هیچی بابا فرار کردم مرتیکه معلوم نیست چیکارم داشت

+اوووه خب .... من میخوام برم خونه نمیای؟

×نه مرسی میرم خونه خودم برو

لبخندی زدم و خدافظی کردم و رفتم خونه

(هیونجین)

تا چند دقیقه بعد از رفتنش فقط به یه گوشه خیره بودم واقعا انتظار نداشتم اینجوری دلمو بشکنه اصلا بهش نمیاد انقد بی احساس باشه اخم جدیی کردم و راه افتادم و رفتم خونه وارد خونه شدم و دیدم که لینو رو مبل نشسته بهم نگاه کرد

*چیکار کردی

_هیچی

*چته چرا ناراحتی

_هیچی

رفتم تو اتاقم نشستم و گوشیمو برداشتم و رفتم تو پیج فلیکس و دوباره شروع کردم به نگاه کردن عکساش و بعدشم گوشیو خاموش کردم گذاشتم اونور تخت و پشت به در خوابیدم واقعا چجوری انقد بی رحمانه ردم کرد یکم بغضم گرفت ولی گریه نکردم و فقط خوابیدم

(فردا)

رفتم توی مدرسه و اولین کسی که دیدم فلیکس بود که روی نیمکت حیاط مدرسه نشسته بود اونم منو دید تا میخواستم برم سمتشو یه قدم به سمتش برداشتم یهو دیدم که بلند شد و رفت با تعجب بهش نگاه کردم
اون واقعا خیلی بد داره رفتار میکنه
اخمی کردم و رفتم توی کلاس و تبلتمو برداشتم توی تبلتم فقط درس میخونم و مینویسم و کار دیگه ای ندارم الانم فقط داشتم درس میخوندم که یکم از فکرش بیام بیرون ولی بیشتر درسایی که میخوندم از فکرم میومدن بیرون دیگه اعصابم خورد شد و تبلتو خاموش کردم و منتظر بودم تا کلاس شروع بشه
دیگه چند زنگ گذشت و زنگ آخر بود بلند شدم و میخواستم برم بیرون که دیدم فلیکس روی پله واستاده و چند پله پایین بود رفتم سمتش و جلوش روی پله ی پایین ایستادم

+چی میگی؟

_فلیکس در جریانی که واقعا داری بد باهام رفتار میکنی؟

+انتظار داری با کسی که ازش متنفرم چحوری رفتار کنم؟

هیچی نگفتم و فقط با اخم نگاش میکردم

+لطفا بیخیالم شو انقد بهم گیر نده اگه تو باهام کاری نداشته باشی منم کاریت ندارم

_فلیکس تو واقعا احساس نداری چجوری میتونی انقد سنگ دل باشی

اخم جدیی کرد

+برو گمشو

یهویی به عقب هلم داد و نزدیک بود از پله ها بیوفتم که سریع از کمرم گرفت و نگهم داشت ولی تبلتم افتاد و خورد شد واقعا تبلتمو لازم داشتم خیلی دوسش داشتم سریع رفتم و برش داشتم تیکه تیکه شده بود با اخم به فلیکس نگاه کردم با تعجب داشت به تبلتم نگاه میکرد رفتم سمتش و جلوش ایستادم

_تو تبلتم خیلی چیزی بود که لازمشون داشتم

با تعجب و استرس نگام کرد

+م ... من

_فلیکس واقعا چجوری تونستی هلم بدی؟ یعنی واقعا میخواستی از اینجا بندازیم پایین؟ درحالی که من فقط حرف حقو گفتم

+هی .... هیون .... برات یه دونشو میخرم

_من با تبلت کاری ندارم فلیکس چیزایی که توش بودو لازم داشتم

+معذرت میخوام ....

_معذرت خواهیت درستش نمیکنه

هیچی نگفت

_باید جبران کنی

+خب گفتم که پولشو میدم

_با پول نمیخوام جبران کنی

+خب ... پس چیکار کنم ...

لبخند کجی زدم

_نظرت راجب قبول کردن پیشنهاد دیروزم چیه؟

+ها؟چی؟ هیون داری از فرصت استفاده میکنی هیچوقت همچین کاری نمیکنم

_فقط اینجوری باید جبرانش کنی

+ولی این عادلانه نیست

_اینکه هلم بدی و بزنی تبلتو با همه ی نوشته های توش داغون کنیم اصلا عادلانه نیست

+ولی ....

سکوت کرد و با استرس به زمین خیره شد
و یهو دیدم از کنارم رد شد و با سرعت دوید و فرار کرد

_هی فلیکس(بلند)

فرار کرد و نتونستم بهش برسم و حتی فرداشم نیومد مدرسه

#huynlix
دیدگاه ها (۱)

#شبِ_سیاهم #Part_3 (فلیکس)فرداش نرفتم مدرسه آخه واقعا خیلی ا...

هیونجیننننننننننن بس کننننننننننمی خوام پروفایل پیج رو عوض ک...

#شبِ_سیاهم#Part_1 #هیونلیکس #مینسونگ (فلیکس)صبح بلند شدم و س...

اسم: شب - سیاهمکاپل: هیونلیکس،مینسونگتعداد پارت: ۹میدونم کمه...

فراتر از مدرسه

ازنفرت تا عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط