برادر بی رحم من
برادر بی رحم من💔🥀🖤
💫part ۷
(خالش زنگ زده)
&سلام
'سلام عزیزم خوبی؟
&مرسی خاله خوبم
'جدی؟
&اره(بغض)
'یورا چیزی شده؟
&نه خاله خوبم؟
'باشه عزیزم رفتار داداشت چطوره؟
&خوبه بد نیست
'عزیزم کتکت که نزده؟
&نه باهام خوب بوده همه جی خوبه باهام مهربونه
'واقعا؟
&اره
'خیلی خوبه عزیزم
&اره خب کاری ندارید؟
'نه عزیزم خداحافظ
&خداحافظ
(پایان مکالمه)
ویو یورا:
نمیتونستم واقعیت رو به خالم بگم وگرنه خیلی ناراحت میشد تازه میومد با داداشم دعوا میکرد پس باید ازش پنهون میکردم بلند سدم رفتم یکم کتاب خوندم
ویو یونگی:
مستیم پرید و به خودم اومدم یادم افتاد به یورا چی گفتم خیلی ناراحت شدم درسته واقعیت بود ولی گناه داشت بلند شدم رفتم سراغ پرونده ها و ذهنم در گیر بود که دیدم خالم زنگ زد
"سلام خاله
'سلتم یونگی
"خوبید خاله؟
'اره خوبم تو چطوری؟
"خوبم
'یونگی
" بله
'ازت ممنونم
"چرا؟
'من به یورا زنگ زدم و ازش پرسیدم رابطتون چطوره
" خ.. خب اون چی گفت (ترسیده و عصبی)
'گفت که حواست بهش هست و باهاش مهربونی
"واقعا اینو گفت؟
'اره
" امم خب خوبه که راضیه
'اره حواست باسه دیگه اذیتش نکنی
"چ.. چشم
'خداحافظ
" خداحافظ
ویو یونگی:
یعنی یورا اینارو گفته؟ من اون بلاهارو سرش اوردم ولی شکایت نکرد اون میتونست به خاله بگه ولی این کارو نکرد دلیلش چی میتونه باشه؟
(یه ساعت بعد)
"چانگ
∆بله ارباب
" برو یورا رو بیار پیش من
∆چشم قربان
∆تق تق تق (صدای در)
&بله
∆ببخشبد برادرتون گفتن شما رو ببرم پیششون
&چرا مگه کاری کردم (ترسیده)
∆من چیزی نمیدونم
&خیلی خب الان میام
(فلش بک به توی اتاق)
"چانگ تو برو بیرون
∆چشم ارباب (میره بیرون)
" یورا
&بله
"بشین
&چشم
" خیلی خب
&داداش به روح مامان و بابا قسم من کاری نکردم (گریه و وحشت زده)
"میدونم کاری نکردی گریه نکن
&چشم ولی چیشده
" یورا ازت به سوال دارم
&بفرمایید
"چرا وقتی خاله بهت زنگ زد گفتی من باهات خوبم در صورتی که ابن کارو نکردم؟
&خب رایتش خاله ناراحت میشد اگر اینو میگفتم
" ولی اینجوری از دستم راراحت میشدی
&اما من دوستتون دارم
"چرا دوستم داری وقتی کتکت میزنم؟
&چون شما داداشمین
" اما اذیتت مبکنم
&مهم اینکه شما راضی باشید از من برام مهم نیست چیکار میکنید
"یورا
&بله
ادامه دارد.....
شرایط پارت بعد:
۱٠ لایک
ناراحت نشبد اگر جوابتون رو نمیدم و برام مهم نیستید تقصیر خودتونه
💫part ۷
(خالش زنگ زده)
&سلام
'سلام عزیزم خوبی؟
&مرسی خاله خوبم
'جدی؟
&اره(بغض)
'یورا چیزی شده؟
&نه خاله خوبم؟
'باشه عزیزم رفتار داداشت چطوره؟
&خوبه بد نیست
'عزیزم کتکت که نزده؟
&نه باهام خوب بوده همه جی خوبه باهام مهربونه
'واقعا؟
&اره
'خیلی خوبه عزیزم
&اره خب کاری ندارید؟
'نه عزیزم خداحافظ
&خداحافظ
(پایان مکالمه)
ویو یورا:
نمیتونستم واقعیت رو به خالم بگم وگرنه خیلی ناراحت میشد تازه میومد با داداشم دعوا میکرد پس باید ازش پنهون میکردم بلند سدم رفتم یکم کتاب خوندم
ویو یونگی:
مستیم پرید و به خودم اومدم یادم افتاد به یورا چی گفتم خیلی ناراحت شدم درسته واقعیت بود ولی گناه داشت بلند شدم رفتم سراغ پرونده ها و ذهنم در گیر بود که دیدم خالم زنگ زد
"سلام خاله
'سلتم یونگی
"خوبید خاله؟
'اره خوبم تو چطوری؟
"خوبم
'یونگی
" بله
'ازت ممنونم
"چرا؟
'من به یورا زنگ زدم و ازش پرسیدم رابطتون چطوره
" خ.. خب اون چی گفت (ترسیده و عصبی)
'گفت که حواست بهش هست و باهاش مهربونی
"واقعا اینو گفت؟
'اره
" امم خب خوبه که راضیه
'اره حواست باسه دیگه اذیتش نکنی
"چ.. چشم
'خداحافظ
" خداحافظ
ویو یونگی:
یعنی یورا اینارو گفته؟ من اون بلاهارو سرش اوردم ولی شکایت نکرد اون میتونست به خاله بگه ولی این کارو نکرد دلیلش چی میتونه باشه؟
(یه ساعت بعد)
"چانگ
∆بله ارباب
" برو یورا رو بیار پیش من
∆چشم قربان
∆تق تق تق (صدای در)
&بله
∆ببخشبد برادرتون گفتن شما رو ببرم پیششون
&چرا مگه کاری کردم (ترسیده)
∆من چیزی نمیدونم
&خیلی خب الان میام
(فلش بک به توی اتاق)
"چانگ تو برو بیرون
∆چشم ارباب (میره بیرون)
" یورا
&بله
"بشین
&چشم
" خیلی خب
&داداش به روح مامان و بابا قسم من کاری نکردم (گریه و وحشت زده)
"میدونم کاری نکردی گریه نکن
&چشم ولی چیشده
" یورا ازت به سوال دارم
&بفرمایید
"چرا وقتی خاله بهت زنگ زد گفتی من باهات خوبم در صورتی که ابن کارو نکردم؟
&خب رایتش خاله ناراحت میشد اگر اینو میگفتم
" ولی اینجوری از دستم راراحت میشدی
&اما من دوستتون دارم
"چرا دوستم داری وقتی کتکت میزنم؟
&چون شما داداشمین
" اما اذیتت مبکنم
&مهم اینکه شما راضی باشید از من برام مهم نیست چیکار میکنید
"یورا
&بله
ادامه دارد.....
شرایط پارت بعد:
۱٠ لایک
ناراحت نشبد اگر جوابتون رو نمیدم و برام مهم نیستید تقصیر خودتونه
- ۱.۱k
- ۲۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط