پارت ۱۶
...
تاگمشون نکردم رفتم دنبالشون. از پله هایی که تا الان ندیده بودم رفتیم پایین و رسیدیم به اتاق گیم. البته اتاق نبود خیلی بزرگ بود یه خونه مجهز بود رسما.
جونگ کوک: خب اول پاپجی بازی کنیم؟
ات: آره من خیلی دوست دارم!
جونگکوک: تهیونگ تو چی میگی؟
تهیونگ: همون پاپجی خوبه!
جونگکوک: باشه!
سه تا از کامپیوترارو روشن کرد. نشستم پشت یکیش
جونگکوک: بیا این هدفون
ات: آ...مرسی.
هر سه نشستیم و وارد بازی شدیم. ۱۰ دقیقه بعد
ات: جونگکوکککککک چراا داری میکشیم؟؟؟
جونگکوک: ها؟
ات: حواست کجاست؟ اون منم
تهیونگ: وقتی ۲ تا خنگ با هم بازی میکنن😂🤏
ات: چی؟
تهیونگ: اونی که داره میکشتت منم نه جونگکوک 😂😌
ات: عهههه؟ چرا این کارو میکنی؟؟؟
تهیونگ: خب بالاخره بازیه دیگه یکی باید بمیره
ات: کشتیم!
جونگکوک: عه ات؟ جنبت پایینه ها!
ات: نخیر! همیشه من میبردم!
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون.
به دیوار کنار در تکیه دادم.
ات: واقعا چرا اینکارو کردی خنگ!
موهامو گرفتم.
ات: الان میگن چقدر بچه نونوری. خاک توی سرت ات.
جونگکوک: ات
ات: عه. ولم کن
جونگکوک: مگه من گرفتمت؟
ات: واییی دیگه بازی نمیکنم! (سریع دویدم طرف پله)
جونگکوک: منم نگفتم بازی کن!
ویو جونگ کوک
برگشتم توی اتاق. تهیونگ خودشو پهن کرده بود روی صندلی و صندلیو میچرخوند اینور اونو
جونگکوک: خوشت میاد؟ تو که میدونی اون دختره؟
تهیونگ: از یه کارآگاه انتظار این کارو نداشتم!
جونگکوک: بچه گیش از اینم بدتر بود.
تهیونگ: خیلی خب بیا بشین ما که هنوز نمردیم.
نشستم.
...
__________________________
-----------
#fake
تاگمشون نکردم رفتم دنبالشون. از پله هایی که تا الان ندیده بودم رفتیم پایین و رسیدیم به اتاق گیم. البته اتاق نبود خیلی بزرگ بود یه خونه مجهز بود رسما.
جونگ کوک: خب اول پاپجی بازی کنیم؟
ات: آره من خیلی دوست دارم!
جونگکوک: تهیونگ تو چی میگی؟
تهیونگ: همون پاپجی خوبه!
جونگکوک: باشه!
سه تا از کامپیوترارو روشن کرد. نشستم پشت یکیش
جونگکوک: بیا این هدفون
ات: آ...مرسی.
هر سه نشستیم و وارد بازی شدیم. ۱۰ دقیقه بعد
ات: جونگکوکککککک چراا داری میکشیم؟؟؟
جونگکوک: ها؟
ات: حواست کجاست؟ اون منم
تهیونگ: وقتی ۲ تا خنگ با هم بازی میکنن😂🤏
ات: چی؟
تهیونگ: اونی که داره میکشتت منم نه جونگکوک 😂😌
ات: عهههه؟ چرا این کارو میکنی؟؟؟
تهیونگ: خب بالاخره بازیه دیگه یکی باید بمیره
ات: کشتیم!
جونگکوک: عه ات؟ جنبت پایینه ها!
ات: نخیر! همیشه من میبردم!
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون.
به دیوار کنار در تکیه دادم.
ات: واقعا چرا اینکارو کردی خنگ!
موهامو گرفتم.
ات: الان میگن چقدر بچه نونوری. خاک توی سرت ات.
جونگکوک: ات
ات: عه. ولم کن
جونگکوک: مگه من گرفتمت؟
ات: واییی دیگه بازی نمیکنم! (سریع دویدم طرف پله)
جونگکوک: منم نگفتم بازی کن!
ویو جونگ کوک
برگشتم توی اتاق. تهیونگ خودشو پهن کرده بود روی صندلی و صندلیو میچرخوند اینور اونو
جونگکوک: خوشت میاد؟ تو که میدونی اون دختره؟
تهیونگ: از یه کارآگاه انتظار این کارو نداشتم!
جونگکوک: بچه گیش از اینم بدتر بود.
تهیونگ: خیلی خب بیا بشین ما که هنوز نمردیم.
نشستم.
...
__________________________
-----------
#fake
- ۱۱.۸k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط