غنچه خندید ول باغ به این خنده گریست
غنچه خندید ولے باغ به این خنده گریست
غنچه انروز ندانست این گریه ز چیست
باغ پر گل شد و هرغنچه به گل شد تبدیل
گریه ے باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان امد و یک یک همه گل ها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست
باغ پرسید چه سود ے بر ے از چیدن گل؟
گفت: پژمردگے اش را نتوانم نگریست
من اگر از رو ے هر شاخه نچینم گل را
چه ب گلزار و چه گلدان، دگر عمرش نیست
همه محکوم ب مرگند ، چه انسان چه گیاه
این چنین است همه کار جهان تا باقیست
گریه ے باغ از این بود که او میدانست
غنچه گر گل بشود،هستے از او گردد نیست
،؛'میرود عمر ولے خنده به لب باید زیست'؛،
غنچه انروز ندانست این گریه ز چیست
باغ پر گل شد و هرغنچه به گل شد تبدیل
گریه ے باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان امد و یک یک همه گل ها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست
باغ پرسید چه سود ے بر ے از چیدن گل؟
گفت: پژمردگے اش را نتوانم نگریست
من اگر از رو ے هر شاخه نچینم گل را
چه ب گلزار و چه گلدان، دگر عمرش نیست
همه محکوم ب مرگند ، چه انسان چه گیاه
این چنین است همه کار جهان تا باقیست
گریه ے باغ از این بود که او میدانست
غنچه گر گل بشود،هستے از او گردد نیست
،؛'میرود عمر ولے خنده به لب باید زیست'؛،
- ۸۹۴
- ۱۶ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط