یه شب خنک توی یه تابستون گرم

یه شب خنک توی یه تابستون گرم...
یه حیاط جارو شده و باغچه آب داده شده... با عطر خاک خیس و اطلسی‌ها و شب‌بوها
یه قالیچه پهن شده و چندتا تشک و پتو و بالش با خنکای لذت بخش اولشون
چندتا مهمون و بچه‌هاشون...
و مخصوصا یکی دو تا از بزرگترا که هنوز شیطنت کودکی یادشون نرفته و حسابی پایه‌ن!

آخر تفریح و عشق و حال بود!!
تا پر و پنبه توی بالش و متکاها روی سر و کله‌هامون خالی نمی‌شد بی‌خیال نمی‌شدیم!

یادش به خیر واقعا
#خاص #جذاب #نوستالژی
دیدگاه ها (۱۴)

یڪ عڪس فوق العاده نتیجه فاصله مناسب عڪاس از سوژه است پس براے...

حضرت مولانا می‌فرماد:به عاقبت به من آیی که منتهات منمیعنی حت...

هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛زیرا به مهربانی مادرش ا...

روزی شخصی از ملانصرالدین پرسید: وقتی جنازه ای را حمل می کنند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط