جایی خواندم

جایی خواندم ؛
‏روا نیست که آمدنتان نسیم باشد و رفتنتان طوفان نوح...!
راست میگوید خب!
امدنت، بر دل نشستنت ،مانند یک نسیم روح نواز بود
آرام بر دلم نشستی، در جانم رخنه کردی،
اما حالاکه نفسم ب نفست بند است
مانند طوفان که موج های خشمگین را بر سخره های دلم میکوبد،میخواهی مرا بگذاری و بروی؟
#عرفان_وفایی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

گفته بودی چشم بردارم من از چشمانِ تو چشم هایم بی تو بارانیست...

امشب تمام دلتنگی هایم راپشت این دیوار سرد،تاریک، یکی یکی زیر...

کی می‌دونه آدما باید چند بار دلتنگِ یه چیزی بشن تا فراموشش ک...

پیش تمام پزشکان شهر رفتم گفتن درمان ندارد عشقت!فقط واگیر دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط