سناریو بی تی اس
😂🔥 «تیموُرک واقعی؟ یا تیموُرکِ مرگبار؟»
بیگهیت یه روز میگه:
«بچهها، امروز کار گروهی تمرین میکنیم. برید یه میز سادهی IKEA رو بسازید.»
ساده؟
سادهتـــــرین دروغ سال.
🔧 مرحله اول: باز کردن جعبه
جونگهوک از شدت انگیزه برق میزد:
«من بلدم! من همیشه چیز میز میسازم!»
تو: «باشه مهندس._.»
جین دفترچه رو باز میکنه:
«وااای، فقط ۳۹ مرحلهس… آخه کی همچین چیزی میسازه؟»
🪛 مرحله دوم: تقسیم کار
نامجون مسئول مرتب کردن پیچها میشه.
۱۰ ثانیه بعد… نصف پیچها ناپدید.
تو :« پیچا چی شدن ؟»
نامجون: «… شاید خودشون رفتن؟»
یونگی ریلکس یه گوشه نشسته:
«من فقط نظارت میکنم. از دور.»
جیهوپ نقشه رو برعکس گرفته:
«بچهها بیااااااید شروع کنیم!»
تهیونگ: «ولی نقشه رو داری از پایین به بالا میخونی…»
جیمین: «لطفاً فقط چیزی رو منفجر نکنیم.»
🪑 مرحله سوم: ساختِ فاجعه
اولش خوب پیش میره، تا اینکه تو یه تیکه چوب اضافه پیدا میکنی:
«این کجای میز بود؟ از شماست؟»
بچهها با قیافهی NPC به تیکه چوب نگاه میکنن.
جونگهوک: «این از کجا در اومد؟!»
تو: «توی جعبه بود.»
جین: «ما جعبه رو ۱۰ دقیقهست انداختیم دور!!!»
و دقیقاً همونجا میفهمین یه جایی یه چیزی خیلی اشتباه رفته.
میز آماده میشه ولی…
کجه…
یه پاش شُله…
انگار وسط ساختش پشیمون شده بوده.
تههیونگ خوشحال:
«خیلی نایسه! هنریه!»
جیهوپ: «این میز نیست، این تله مرگه!»
یونگی: «گفتم از اول نکنیم.»
🎉 پایانبندی کاری از تیم "نابودکنندگان لوازم IKEA"
تو برای تست روی میز میشینی.
۲ ثانیه همه چیز اوکیه…
و بعد: تق!
میز دو نیم میشه و جونگ کوک از ته روح میگه:
«نــــــــــــــــههه!»
تو: «واقعاً تیموُرک داشتیم، ولی تیموُرکِ خطرناک!»
بیگهیت وارد میشه و میز رو میبینه:
«این چی بود ساختین؟ پروژهی مهدکودک؟»
بیگهیت یه روز میگه:
«بچهها، امروز کار گروهی تمرین میکنیم. برید یه میز سادهی IKEA رو بسازید.»
ساده؟
سادهتـــــرین دروغ سال.
🔧 مرحله اول: باز کردن جعبه
جونگهوک از شدت انگیزه برق میزد:
«من بلدم! من همیشه چیز میز میسازم!»
تو: «باشه مهندس._.»
جین دفترچه رو باز میکنه:
«وااای، فقط ۳۹ مرحلهس… آخه کی همچین چیزی میسازه؟»
🪛 مرحله دوم: تقسیم کار
نامجون مسئول مرتب کردن پیچها میشه.
۱۰ ثانیه بعد… نصف پیچها ناپدید.
تو :« پیچا چی شدن ؟»
نامجون: «… شاید خودشون رفتن؟»
یونگی ریلکس یه گوشه نشسته:
«من فقط نظارت میکنم. از دور.»
جیهوپ نقشه رو برعکس گرفته:
«بچهها بیااااااید شروع کنیم!»
تهیونگ: «ولی نقشه رو داری از پایین به بالا میخونی…»
جیمین: «لطفاً فقط چیزی رو منفجر نکنیم.»
🪑 مرحله سوم: ساختِ فاجعه
اولش خوب پیش میره، تا اینکه تو یه تیکه چوب اضافه پیدا میکنی:
«این کجای میز بود؟ از شماست؟»
بچهها با قیافهی NPC به تیکه چوب نگاه میکنن.
جونگهوک: «این از کجا در اومد؟!»
تو: «توی جعبه بود.»
جین: «ما جعبه رو ۱۰ دقیقهست انداختیم دور!!!»
و دقیقاً همونجا میفهمین یه جایی یه چیزی خیلی اشتباه رفته.
میز آماده میشه ولی…
کجه…
یه پاش شُله…
انگار وسط ساختش پشیمون شده بوده.
تههیونگ خوشحال:
«خیلی نایسه! هنریه!»
جیهوپ: «این میز نیست، این تله مرگه!»
یونگی: «گفتم از اول نکنیم.»
🎉 پایانبندی کاری از تیم "نابودکنندگان لوازم IKEA"
تو برای تست روی میز میشینی.
۲ ثانیه همه چیز اوکیه…
و بعد: تق!
میز دو نیم میشه و جونگ کوک از ته روح میگه:
«نــــــــــــــــههه!»
تو: «واقعاً تیموُرک داشتیم، ولی تیموُرکِ خطرناک!»
بیگهیت وارد میشه و میز رو میبینه:
«این چی بود ساختین؟ پروژهی مهدکودک؟»
- ۱۸۴
- ۱۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط