زندگی دوباره

زندگی دوباره
پارت 6
داشتیم می‌رفتیم که شروع کرد به دوییدن دختره لعنتی فک کردی میتونی از دست من فرار کنی افتادم دنبالش و بلاخره گرفتمش بغلش کردم و شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن و با اون دستای کوچیکش با تموم قدرتش میزد به خیال خودش فکر میکرد من دردم میاد اما اصلا درد نداشت دختره سلیطه الان به شدت از دستش عصبانی ام به شدت
یونا . ولم کن عوضی ولم کننننننننننننننن
کوک ساکت باش
یونا. ساکت نمیشم گفتم ولم کنننننننننننن
کوک. گفتم خفه شو ..داد و عصبی و جدی ....
یونا ویو
با دادی که زد ترسیدم اونم زیاد بعد سرمو تکیه دادم به سینش و شروع کردم آروم اشک ریختن
کوک ویو
دیدم بعد دادم ساکت شد آخه خدا من باید داد بزنم تا تو ساکت شی یه بار میگم ساکت شو خب ساکت شو دیگه هی می‌خوام تلاش کنم داد نزنم سرش اما خودش کرم داره ولی نمیتونم زیاد از دستش عصبانی بمونم آخه ببین چقدر کوچولوعه نه کوک خفه شو باید برای این کارش تنبیه بشه ..اخه داره گریه می‌کنه‌....میدونم اما باید تنبیه شه ...یا خدا جونگ کوک دیوونه شدی داری با خودت حرف میزنی اییییی خدا ببین چجوری این دختره منو دیوونه کرده خدا خودت کمکم کن
کوک.گریه نکن
یونا . من که دارم آروم گریه میکنم به تو چیکار دارم ها
کوک.ارومم گریه نکن
یونا. به تو چه دوست دارم گریه کنم
کوک . ببین یونا خودت میخاری
یونا . برو بابا
دیگه رسیدیم به ماشین رفتیم پشت نشستیم
بادیگارد . کجا میریم ارباب
کوک. میریم خونه
بادیگارد.چشم
کوک ویو . دیدم تکیه داده به شیشه و داره گریه می‌کنه
شرط
7لایک
2کامنت
دیدگاه ها (۴)

زندگی دوباره پارت 7کوک ویو . دیدم تکیه داده به شیشه و داره گ...

اردو مدرسه ایپارت یکخب خب سلام من اتم و و مدرسه میرم کلاس یا...

زندگی دوباره پارت 5کوک.چرا گریه می‌کنی ها....داد....یونا . گ...

زندگی دوباره پارت 4بچه بدنیا اومده من الان حالم بهتر شده و ق...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط