در آغوش شیطان
"در آغوش شیطان"
---
Chapter: 1
Part: 20
ویو جیهوپ
نور چراغهای زیرزمین کمسو بود. دیوارها پر از قفسههای شیشهای، پر از خونهایی با رنگهای مختلف.
من پشت میز نشسته بودم، دفترچهی آزمایشهام باز، و یه قطره خون تازه روی لبهی تیغ میدرخشید.
جیهوپ (زیر لب): این یکی... فرق داره.
قطره رو توی لولهی آزمایش ریختم. رنگش تغییر نکرد.
ولی هوا... هوا تغییر کرد.
یه بوی عجیب بلند شد. نه بوی انسان، نه بوی حیوان.
یه چیزی بینابین.
یه چیزی که نمیتونستم طبقهبندیش کنم.
رفتم سمت قفسهی قدیمی، اون یکی که فقط برای موارد خاص بود.
کتاب رو باز کردم، صفحهها رو ورق زدم، تا رسیدم به یه نشونه:
"خونِ نیمهروح."
جیهوپ: غیرممکنه...
دستم لرزید.
اگه این درست باشه، یعنی یه موجود نادر وارد قلمرو ما شده.
نه فقط نادر... خطرناک.
لبخند زدم.
نه از ترس، از هیجان.
من عاشق ناشناختههام.
و حالا، یه راز جدید دارم برای شکافتن.
---
Chapter: 1
Part: 20
ویو جیهوپ
نور چراغهای زیرزمین کمسو بود. دیوارها پر از قفسههای شیشهای، پر از خونهایی با رنگهای مختلف.
من پشت میز نشسته بودم، دفترچهی آزمایشهام باز، و یه قطره خون تازه روی لبهی تیغ میدرخشید.
جیهوپ (زیر لب): این یکی... فرق داره.
قطره رو توی لولهی آزمایش ریختم. رنگش تغییر نکرد.
ولی هوا... هوا تغییر کرد.
یه بوی عجیب بلند شد. نه بوی انسان، نه بوی حیوان.
یه چیزی بینابین.
یه چیزی که نمیتونستم طبقهبندیش کنم.
رفتم سمت قفسهی قدیمی، اون یکی که فقط برای موارد خاص بود.
کتاب رو باز کردم، صفحهها رو ورق زدم، تا رسیدم به یه نشونه:
"خونِ نیمهروح."
جیهوپ: غیرممکنه...
دستم لرزید.
اگه این درست باشه، یعنی یه موجود نادر وارد قلمرو ما شده.
نه فقط نادر... خطرناک.
لبخند زدم.
نه از ترس، از هیجان.
من عاشق ناشناختههام.
و حالا، یه راز جدید دارم برای شکافتن.
- ۲۶۵
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط