زندگی نامعلوم

پارت سی و هشتم

(پایان فلش بک)
ویو دایون= جونگ هی دستش رو گذاشت دور کمرم و به سمت ماشین برد بدم میاد از خودم که دوباره عاشق شدم و بدم میاد از جونگ هی که یه صبر منو شکست خیلی حالم بده نمیخوام دلم میخواد بمیرم اما هیچوقت باهاش زیر یه سقف نرم.....نشستم داخل ماشین که جونگ هی خودشم نشست که گفت

جونگ هی: فرشتم چقدر خوشگل شده

کثافت متنفرم ازت بهم نگو فرشتم اما میدونم کوچیکترین اشتباه نابودم میکنه

دایون: ممنون

جونگ هی: یاااااا اخماتو وا کن امشب مثلا عروسیمون هستش

دایون: برای تو روز خوبیه برای من بدترین روزه تو زندگیم

روم به سمت پنجره بود که منو کشید سمت خودش و آروم لبم رو بوسید حالم بد شد دلم میخواست همین الان تصادف کنیم و بمیریم اما نشون ندادم چشمام رو بستم و دستم رو بهم فشار دادم....دستم رو گرفت تو دستش و با شصتش آروم به پشت دستم می‌کشید داشتم عذاب می‌کشیدم فقط دلم میخواست تموم شه نمیتونم نفس بکشم

جونگ هی: آفرین همینجوری ادامه بده چون خودت میدونی اگر حرف اضافه بزنی چی میشه

دایون: بسه خواهش میکنم بسه بهم دست نزن لطفا

جونگ هی: هیس ساکت آرامش دارم

دیگه زدم زیر گریه

دایون: بسه بسه خواهش میکنم حالم داره بد میشه لطفا التماست میکنم(گریه شدید)

یهو دیدم باسرعت زیاد ماشین رو زد کنار و اومد کنارم با دستش اشکم رو پاک کرد

جونگ هی: ببین دایون یادت نره قرارمون اگر بخوای حرف اضافه بزنی بد میبینی حالا هم دیگه حرف نمیزنی تو اونجا من هرکاری کنم وگرنه بلایی به سرت میارم که مرغ های آسمون به حالت زار بزنن فهمیدی؟(عصبی با صدای خفه)

سکوت کردم نمیدونستم باید چی بگم

جونگ هی: نشنیدم چشمت رو

دایون: چ....چشم(با صدای لرزون)

حرکت کرد و دوباره دستم رو گرفت توی دستش و با لذت نوازش کرد منم با تنفر نگاش کردم........
دیدگاه ها (۱۴)

زندگی نامعلوم

پارت چهلماز زبان دایون=ماشین جلوی تالار ایستاد نورهای سفید و...

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط