السلام علیک یا وصی الحسن والخلف الحج یها القائم المن

«السلام علیک یا وصیّ الحسن والخلف الحجّة أیها القائم المنتظر المهدی‌علیه السلام»
سلام بر تو! حجت خداوند بر زمین، سلام بر تو! ای فرزند زهرا! سلام بر تو، ای عزیز دل ما!
نمی دانم؟ آیا من بشر خاکی گنه کار می‌توانم پا بنهم در خلوت تنهایی‌ات یا نه؟ امّا اگر مرا پذیرایی، بشنو از این دلم:
آشفته‌تر از همیشه با عشق بویت و شوق رویت به سویت رهسپار می‌شوم، رسواتر از همیشه می‌آیم، از بدنامی نمی‌هراسم چرا که بدنام عالمم، از جنون نمی‌ترسم چرا که مجنون دربه در و خانه به دوشم که سال‌هاست به دنبال لحظه‌ای با تو بودن هستم. از ویرانگی نمی‌ترسم چرا که ویرانگی را به ارث برده‌ام.
آه! که چه سخت است هجران و چه زیباست، وصلی که تلافی این هجران باشد؛ چه در حیات باشد، چه در ممات. روزی به دنبال بویت در میان شب بوها می‌گشتم، ناگاه عطر نفست دیوانه‌ام کرد، ناخود آگاه شدم مسافر شهر غریب، کوله بارم را بستم، سنگ‌های ویرانه‌ام را بوسیدم، و آرزو کردم که کاش روزی بر این آبادی که برایت ویرانه شد، قدمی‌بنهی، کو به کو، منزل به منزل، ردپایت را بوییدم، از هر کسی نشانی‌ات را پرسیدم، امّا آنان که می‌دانستند سر در گریبان کرده، آرام از کنارم گذشتند و آن‌گاه که ناامید از همه جا غریبانه در شهر غربت اشک می‌ریختم، ناگاه باد، عطر وجودت را بشارت داد، این بوی عشق بود. امّا من ادعا نمی‌کنم، که یافتمت، چرا که چشم‌های هرزه من هنوز به نور عشق عادت نکرده.
امّا مولای من! اگر روزی بیابمت، خواهمت گفت که بر من چه‌ها گذشت. بر من دیوانه ویرانه نشین، آقا! آن وقت خواهمت گفت که این دیو سیرتان و شیطان صفتان چگونه این رشته امیدم را بریدند. چگونه این ابلیسیان با پاهای آلوده شان حریم انتظار را آلودند، همانانی که چون مرا سرمست از می‌عشقت دیدند، مُهر جنون را بر پیشانی‌ام کوبیدند.
آه! چه دردی است هجران! کاش روزی بیابمت و پروانه‌وار بر گرد شمع وجودت بگردم، به خدا از مرگ نمی‌ترسم چرا که می‌دانم در این سوز و ساز، باز هم تو را خواهم یافت. امّا دلم می‌خواهد بدانی که برای تنهایی ات اشک می‌ریزم، نمی‌دانم تو تنهاتری یا جدت علی‌علیه السلام؟ آیا او با سلمان و ابوذر و مقداد و زهرا و حسن و حسین‌علیهم السلام تنها بود یا تو با...؟
امّا مولا جان! خوشا به حال آن قطعه از زمین که بوسه‌گاه قدمت می‌شود و خوشا به حال جمکران! که معشوق را در آغوش می‌کشد.
امّا مولا! من همان آشنای غریبه‌ام که به دنبال غریبه آشنا می‌گردد.
اگر روزی دستم به دامانت رسد، به خداوندی خدا، دیگر رهایت نخواهم کرد. گوش به زنگم تا روزی آن «صیحه آسمانی» برآید که: «یاران مهدی کجایند، بیایند و گرد قامت دلربای یار جمع شوند». خداوندا! این چشم‌های گناه کار را روزی بر جلوه یار بگشا.
ف
دیدگاه ها (۲)

حدیثی ناب از امام علی علیه السلام#حدیثی_ناب_از_امام_علی_علیه...

حدیثی ناب از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها‫#‏حدیثی_ناب_از_...

گذر از دلتنگیدر این هنگامه دلتنگی هادر این آشفته بازار مکاره...

سلام آقا جون! سال‌هاست که در کوچه‌های زندگی، سرگردان به دنبا...

کاش با گناهانمان مانع ظهور آقا نباشیم😔..... السلام علیک یا ب...

کاش با گناهانمان مانع ظهور آقا نباشیم😔..... السلام علیک یا ب...

السلام علیک یاامام انس وجن ع

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط